امروز مدرسه نرفتم. دیشب حالم خیلی بد بود.
عوضش امروز کارهای خرد و ریز زیادی انجام دادم. همه گل ها و ظرف های دکوری رو شستم. چند بار توی ماشین لباس ریختم و پهن کردم. همسرم خیلی زود از مدرسه برگشت و با هم دکتر رفتیم. برای من آموکسی کلاو تجویز کرد و برای همسرم هم پنی سیلین.
بعد از هفته سختی که داشتم و بیماری همسر و خودم و نگرانی ام بابت عدم بهبودی همسرم، مرخصی امروز کمک بزرگی برایم بود. خوشحالم که امروز مدرسه نرفتم. و در عوض به دوش کشیدن خستگی یک روز کاری، هم به خودم و هم به زندگیم رسیدم و الان خیلی بهترم!
حتی یک دستمال کثیف هم در خانه نداریم. فقط شستن دیوار پشت یخچال و فریزر و شستشوی کف اشپزخانه مانده است.
تمیز کردن گاز و فر را هم موکول می کنم به بعد از پختن شیرینی. تا ساعتی دیگر برای خرید مواد اولیه پخت شیرینی به بازار خواهم رفت.
برای ناهار خورشت مرغ گذاشته ام با به و آلو!
دارچین شاخه ای و کمی به رنده شده و البته چند عدد به دانه هم دم کرده ام تا با کمی عسل به خورد همسرم بدهم. ان شاءالله افاقه کند و خس خس سینه و سرفه اش خوب شود.
شکر تیغال هم خریده ام تا اگر اجازه دهد برایش آماده کنم.
خواستم بدانید عجب پرستار نازنینی هستم، مدیونید اگر فکر کنید همه این کارها را می کنم تا حالش زود خوب شود و بتوانم با اسپری تمیزکننده به جان دیوارها بیفتم.