آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

پله

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

وقایع اتفاقیه

سلام. صبحتان به خیر و شادی. مهرتان مبارک!

یادم نرفته مهر را تبریک بگویم، دل مشغولی هایم زیاده از حد است. به هر حال حلول پربرکت و خجسته ماه مهربان و پاییز زیبا فرخنده باد.

اگر جویای احوال ما باشید، خوبیم. خدا را شکر!

امسال ۳۳ دانش آموز پسر دارم در یک کلاس بزرگ و دلباز!

درس آقای همسر تابستان تمام شد و امسال تعطیلات آخر هفته در کنار ماست.

کوچکترین عضو خانواده در ماراتن کنکور افتاده و ما همچنان روش سال قبل را ادامه داده و همراهی اش می کنیم.

گویا برخی از تعطیلات رسمی امسال مصادف با روز چهارشنبه است، جهت متضرر نشدن دانش آموزان این روز را برای استراحت انتخاب کرده و اکنون در خدمت شمایم.

مثلا قرار بوده تا ساعت هشت بخوابم اما ساعت 6 بیدار شده و برای اهل خانه صبحانه گرم آماده کرده ام.

برای ناهار هم خورشت کدوحلوایی خواهم پخت.

دلم یک همراه وفادار می خواهد که چهارشنبه ها همراه شویم و به پابوس حضرت شرفیاب شویم.

خانمانه

گویی همه دنیا را به من دادند!

همین الان!

بلاخره توانستم به صفحه مدیریتم دست پیدا کنم.

فردای روزی که پست سرفه را نوشتم، نسخه جدید مرورگر نصب شد و   کلمه عبوری که به حافظه مرورگر قبلی تقدیم شده بود از بین رفت.

خدا پدر مدیران بلاگ اسکای را بیامرزد با این مشتری مداریشان که امکان ورود به این صفحه را دوباره برایم فراهم نمودند.

اما از حال و احوال ما اگر بخواهید خوبیم شکر خدا!

فقط با دو روز بازارگردی مایحتاج خود و دخترک را تهیه نموده و مایحتاج مردان خانه هم در چند دقیقه از همین بوتیک نزدیک خانه خریده شد. هنوز در شگفتم از سرعت عمل خویش! بی شک مدیون دختر با سلیقه ام هستم که با یک آری یا خیر گفتنش قانع می شوم به خرید یا گذاشتن جنس و بیرون آمدن ... ( تعریف از خود نیست، دخترک سلیقه اش را از پدرم به ارث برده است. )

کارهای سنگین خانه تکانی را اواخر اسفند به کمک خانمی انجام دادم و بقیه را خردخرد...

امروز جارو و گردگیری پایانی را انجام می دهم و از فردا می نشینم سر پروژه محبوب شیرینی پزان!


پی نوشت:

1- اطراف خانه تان را خوب بگردید، احتمالا مغازه هایی هستند که تا به حال کشفشان نکرده اید. گاهی خرید از همسایه هاتان معجزه می کند. نه وقتی تلف می شود، نه اعصابی خرد می شود. تازه سرحال تر و قبراق تر هم به خانه برمی گردید! از ما گفتن بود. خود دانید.

2- روسری ای خریده ام، ماه! انگار یک تابلوی نقاشی است با رنگهای زنده!

فعلا همین!

وقایع اتفاقیه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یک جمعه دیگر

امروز شنبه

ساعت 8:20 دقیقه!

آفرین در خانه و مشغول پرسه زنی در نت!

تعجب نکنید؛ حالم خوب است. مرخصی هم نگرفته ام؛ فقط روز تعطیلم است.

امسال برای اولین بار شنبه تعطیل را تجربه می کنم.

جای همه تان سبز!

حس بسیار خوبی است که اولین روز کاری هفته باشد و فقط تو در خانه باشی .

فقط نمی دانم چرا تعطیلات آخر هفته این قدر سریع می گذرند.

هر چه هست. این روزها غروب جمعه هایم دلگیر نیست چه می دانم فردای تعطیل دیگری در راه است.