بیست و سه روز از مهرماه گذشته بود که مدیر مدرسه بدون هیچ هماهنگی قبلی، پسرک را به کلاسم آورد. (روز قبل همکارم گفته بود که دانش آموزی را ثبت نام کرده اند که در سه هفته اخیر مدرسه نرفته است و صحبت این بود که چگونه ممکن است کسی تا این موقع سال بچه اش را ثبت نام هم نکرده باشد!)
حالا قرعه به نام من افتاده بود.
پدر پسرک عنوان می کرد که در شهری درکنار آبهای نیلگون جنوب کشور مشغول به کار است و هر از گاهی نزد خانواده باز می گردد و برای همین کودکش تا به حال نتوانسته در مدرسه حضور یابد. قبول کردم و اطمینان خاطر دادمشان که کودک را که حسابی از درس عقب مانده بود، به کلاس و هم پای دیگر بچه ها خواهم رساند.
اما چیزی که برایم عجیب می نمود آن بود که پدر، مادر کودکش را یکی از همکاران ما اعلام می نمود. چه طور همکاری که خودش باید روز اول مهر در کلاس درسش حاضر باشد، نتوانسته کودکش را به موقع ثبت نام کرده و به مدرسه بیاورد.
برای جبران عقب ماندگی درسی کودک، خواستم او را به خانه بیاورند تا کمی بیشتر با او کار کنم. خانمی که به عنوان مادر دنبال پسرک آمد، گفت که تازه با پدر پسرک ازدواج کرده و البته خودش هم از همسر قبلی جدا شده و پسرکی هم سن و سال این پسرک داشته که ضمانتش را به عهده گرفته اما متاسفانه در یک حادثه رانندگی، او را از دست داده است. حالا می خواهد در حق این پسرک مادری کند. چه می پندارد هدیه ایست که خداوند به جای کودک از دست رفته اش، به او عطا کرده است.
اتفاقا آن خانم حسابی هم برای پسرک سنگ تمام گذاشت با من همکاری کرد تا عقب ماندگی درسی پسرک جبران شد و بعد از آن هم در رسیدگی به دروس پسرک کوتاهی نورزید. چه موقعی که جمعشان جمع بود و چه وقتی که پدر پسرک برای کار به همان شهر مراجعت می کرد و پسرک با این خانم تنها بود. به چشم خود می دیدم که مانند یک مادر در رسیدگی به درس و تغذیه و آمد و رفت بچه، کوشاست و چقدر در غیاب پدر، نگران روحیه پسرک است.
حالا هفته پیش همان خانم درددل کرد که فهمیده همسرش در همان شهر جنوبی دخترکی را زیر سر دارد و اضافه کرد به خاطر پسرک به پدرش فرصت داده که عشق قبلی را ترک کند وگرنه در خردادماه که مدرسه پسرک تمام شود، حتما از او جدا خواهد شد و افزود یکی از عواملی که باعث شده حاضر شده با این مرد ازدواج کند، وجود پسرک بوده، شاید بتواند برایش مادری کند و پسرک هم جای فرزند از دست رفته اش را پر کند
در عجبم از پدری که وقتی خیالش از جانب فرزندش راحت شده و دایه خوبی گیرش آمده، به خودش حق می دهد بر اسب هوسش بتازد و بیشتر از آن از تصمیم عجولانه این خانم متعجب شدم که چه طور بیشتر در مورد پیشینه و علل جدایی این مرد از همسر اولش پرس و جو نکرد و ناخواسته در چنین دامی گرفتار شد.
پی نوشت: دیروز پدر پسرک را جلوی در مدرسه دیدم. راهم را کج کردم که مجبور به سلام و احوالپرسی نشوم. از رو به رو شدن با چنین مردانی چندشم می آید.
طفلکی هم هست ها. اینقدر دوست داشت مادر باشد که یادش رفت شریک زندگی مهم تر است. حتما آنقدر جای خالی پسرش آزاراش داده که اینطور سریع آغوشش را برای کودکی دیگر گشوده.
آره خیلی دلم براش سوخت! واقعا برای پسرک زحمت هم می کشه!
اخی
چه مرد مسئولیت ناپذیری
بنظرم اون خانوم باید میگفت همین الان طلاق میگیره ...تا خرداد آقاهه هر کار دلش میخواد میکنه
می خواد تا خرداد به خاطر پسرک صبر کنه!
بعد از خرداد تکلیف پسر نگون بخت با پدرش چه میشه؟
اصلا اگه پدره بگه باشه اشتباه کردم اون زن دیگه میتونه زندگی کنه؟؟
خدایاااا چیکار باید کرد؟ یه مادر در آرزوی پسرک
یه پسرک تنها و بی پناه !!! نمیشه این دوتا مال هم شن
گور بابای پدر نفهم؟
اینقده رحمم میاد. بارها و بارها پسرک جلوی همه گفته. آن وقتهایی که مامان نداشتیم اینطور...
حالاکه مامان گرفتیم اینطور...
واقعا افرین جان چندش اور هم هست ...
سلام
دلم گرفت ...
برای این مادر ...
برای پسرک ... :-(
برای مادرها و پسرک های این دیار ...
چرا اینقدر مردا خائنن
مردها دست پرورده و تربیت شده زنانی هستند مثل من و شما !
زنانی که خودشون رو دست کم گرفتن.
جامعه بهشون اینو باورونده که چون مردند اگه خیانت بکنند عیبی نداره!
فکر کن اگه بشنوی یک مرد خیانت کرده بیشتر تقبیحش می کنند یا وقتی یک زن خیانت می کنه!
ما باید فرزندانمون رو طوری تربیت کنیم که بیمار جنسی بار نیان!
مرد هرز مثل قفل هرزه!هیچ کلیدی باز نمیکنه...همه مدتی کلنجار میرن و بی جهت میچرخن تا خسته شن و برن و باز کلید بعدی...
و این وسط بیچاره اون طفل معصوم!
خدایا چرا اینقدر مردم سطحی شدن
واقعا هم چندش آور بوده خوب
اونوقت میگن نامادری ! به این پدر چه باید گفت؟
مردانی که به سرنوشت طفلی که آینده اش به رفتار امروز آن ها وابسته است، نمی اندیشند و فقط جلوی پای خودشان را می بینند.
دوره زمونه ای شده که ثواب میکنی باید پای لرزش هم بشینی همینه
برای این خانوم و اون پسر ناراحت شدم .
خانومی یه راهنمایی به من می کنی با این همه تجربه که داری عزیزم . به هر حال شما معلم کلاس اول ابتدایی هستی و شاید بارها با این مسئله برخورد کرده باشی و یا از مادرهای شاگردات شنیده باشی . ایلیا بی نهایت سر مشق نوشتن اذیتم میکنه . گذشته از اینکه دستش کنده خوشش هم از مشق نوشتن نمیاد. بیچاره می کنه من و تا یه صفحه مشق بنویسه . کلا نسبت به مدرسه بی علاقس . صبح ها به سختی میره و تمام تلاشش رو میکنه تا یه جوری از زیر مدرسه رفتن در بره . توی مدرسه هم معلمش میگه همش بیحاله . هوشش خیلی خوبه و حتی کلمه های سختی رو که هنوز حروفش رو هم نخوندن میتونه بخونه . از این لحاظ باهاش مشکلی ندارم اما از این بیحس و حالی و بی علاقگیش نسبت به درس و مدرسه خیلی ناراحتم. مشق ننوشتنش که هیچی دیگه گاهی کارم به خودزنی میرسه از دستش . خانومی اگه پیشنهادی یا تجربه ای داری ممنون میشم بشنوم.
اینجا http://afarin55.persianblog.ir/post/337/
و اینجا http://afarin55.persianblog.ir/post/343/ را بخوانید.
و این جا راhttp://www.baharhaghighi.com/ShowArticle.aspx?Articleid=672
سلام
شاید به خاطر امثال این مردان باشه که کمتر از مهر پدری می شنویم! جای تاسف داره!
حالا چرا از همسر اولش جدا شده بود؟
این سوال رو از خانمه پرسیدم و گفت: نمی دونم!
پسرک بیچاره هیچ گناهی نداره.با رفتن این خانوم بیشتر ضربه میخوره.پدرش که به فکر نیست گویا.چرا بعضی مردا اینجورین آخه
چقدر بعضی مردا حیوونن
خدا ازش نگذره مرتیکه لجن
واقعا این آقایی که اسمش پدره به این فکرمیکنه که این بچه قراره چجوری رشد کنه وتربیت بشه.اون خانم که تونسته داغ بچه خودش را تحمل کنی دوری ازین بچه را هم میتونه تاب بیاره امااون پدرمیتونه بعدا جواب وجدانش را بده؟
اگه فکر می کرد که چنین کارهایی ازش سر نمی زد.
چقدر این روزا از این چیزای ناراحت کننده می شنوم من!!
آدم نمی دونه ریشه اش چیه!!
اینو اون روز خوندم!ناراحتم کرد!
http://manamleili.blogfa.com/post/55
عیب از آن جاست که قانون را مردان می نویسند !
امان از این همه بی اخلاقی و بی قیدی. خدا رحم کنه بهمون...
واقعاخسته نباشید. عجب مردهایی پیدا می شن
من دلم برای پسرک و اون خانومه میسوزه که چه کسی را بعنوان حامی زندگیشان دارند.
به نظر من خانمه هنوز زیاد وابسته مرده نشده و بیشتر پسرک ضرر می کنه!
کاش مادرو پسر برای هم میموندن و این مرد بی وجدانو از زندگیشون مینداختن بیرون...حیف
کاش هیچ بچه ای گیر پدر و مادر نادان نیفته!
واقعاً هم چندشناک هستن همچین مردایی
اصلاً حیف واژه ی پدر که برای این موجوداتِ هوس باز بکار برده میشه
بیچاره پسرک...