آرامم.
الان آرامم اما دیروز خشمگین بودم. همانند یک اژدها! خشمم نه به خاطر ظلمی بود که بر ما می رود، بلکه به خاطر حماقتی که مبتلا می شویم و مهر سکوتی که بر دهان خود می زنیم. مبادا دیدگاه مدیر تغییر کند و به جای یک معلم حرف گوش کن سر به زیر، شاهد یک معلم آگاه و جسور باشد.
قضیه از آن جا شروع شد که بیست روز پیش بدون اطلاع قبلی، جلسه شورای معلمان داشتیم. جلسه روز چهارشنبه برگزار شد که یک ساعت زودتر مدرسه تعطیل می شود. از ساعت یازده تا یک ربع به یک. حالا یکبار جلسه ناگهانی، آن قدر طول کشید، احترام گذاشتیم و چیزی نگفتیم.
از آن جا که بی سرو صدایی از همان هایی بار می آورد که خودتان بهتر می دانید، دیروز در یک اقدام غیر مترقبه، آقای مدیر در جمع همکاران خانم، اعلام فرمودند که با مدیر شیفت مخالف برنامه ریزی کرده اند، جلسه شورای معلمان دو شیفت را همزمان برگزار نموده و از استادی بخواهند روشهای نوین تدریس را به همکاران آموزش دهند و از آن جا که برگزاری چنین جلسه ای بعد از تعطیلات عید لطفی ندارد، دو سه جلسه در اسفند ماه برگزار کنیم.
معلم کلاس چهارم: بله! خیلی خوب است. ما در مدارس دیگر چنین جلساتی داشته ایم.
معلم کلاس دوم: بله! به دانشمان هم اضافه می شود.
دیگران: سکوت
معلم کلاس اول 2: نه خیر آقا! اولا که دوره کامل روشهای نوین تدریس را گذرانده ایم.
دوما: این که به چه حساب باید دوره ای ببینیم که در قبال آن هیچ گواهی دانش افزایی به ما ارائه نمی شود.
سوما: در این روزهای پایانی اسفند، وقتمان پر است.
مدیر: خانم آفرینیان! دوست ندارید، می توانید شرکت نکنید.
من: معلوم است که شرکت نمی کنم و برخاسته به کلاسم رفتم.
شاید با خود فکر کنید، جرا بی جهت ساز مخالف زده ام. در این صورت لازم است بدانید که دوره کامل این کلاس ها را گذرانیده ام و نیازی به تکرار مکررات نیست. کلاس در ساعت غیر اداری برگزار می شود و از آن جهت که مدرسه برگزار کننده کلاس می باشد، هیچ گواهی مبنی بر شرکت ما در چنین کلاسی صادر نمی شود و هیچ امتیازی تعلق نمی گیرد. مدیر دو شیفت قصد دارند جلوی مدیران خود، خودنمایی کنند که چقدر فعالیت مثبت انجام داده اند و تشویق شده و به عنوان مدیر نمونه معرفی شوند. از همه این ها که بگذریم، مدرسه اگر بودجه ای دارد که هزینه تشکیل چنین کلاسی را بدهد، چرا لوحه های آموزشی را نمی خرد، چرا دو عدد لامپ مهتابی ناقابل نمی خرد که کلاس در این روزهای ابری زمستانی و همچنین ساعات پایانی روز ، تاریک نباشد. چرا بخاری کلاس مرا تعمیر نمی کند که من و بچه ها هر روز سردرد نشویم.
...............................................................................................................................
زنگ بعد موضوع را با نماینده معلمان که البته آقا می باشد، در میان گذاشتم. عنوان کرد که اصلا از موضوع خبر ندارد. در این میان یکی دو نفر دیگر از معلمان مرد هم وارد بحث شدند و همه مخالف برگزاری چنین کلاسی بودند و صد البته از قصد مدیر بی خبر!
مدیر که وارد شد، نماینده معلمان پرسید: قصد برگزاری چنین کلاسی دارید؟
مدیر: بله و فقط خانم آفرینیان مخالف است و می تواند شرکت نکند. ( تصور کنید نظر 5 معلم مرد به هیچ انگاشته شده است.)
من: بله و لابد شما هم در ارزشیابی ام عنوان می کنید که ایشان در جلسات شرکت نکرده است.
مدید: بله!
من: آقا! شما دارید با اعمال قدرت حرفتان را بر کرسی می نشانید و به هر کس هم که مخالف باشد، برچسب عدم همکاری می زنید.
مطمئن باشید. من زیر بار حرف زور نمی روم و در چنین کلاسی شرکت نمی کنم. البته آرام هم نمی نشینم که شما هر چه دلتان می خواهد بکنید....
بقیه همکاران: خانم آفرینیان! به جایی برنمی خورد که در این کلاس شرکت کنیم.
آن دیگری: چه کنیم دیگر، مدیر است.
آن دیگری: تا بوده همین بوده....
..................
دیکتاتوری از همین جا شروع می شود. از همین سکوت به ظاهر ساده یک عده که حاضر نیستند جلوی حرف زور بایستند....
افرین خانوم افرینیان امیدوارم موفق باشید
منم اصلا تحمل حرف زور رو ندارم
والله!
همینه دیگه که اینجوریه
خب نباید باشه!
سلام
آفرین به خانم آفرینیان که جلوی حرف زور ایستادند!
من اصلا تحمل حرف زور رو ندارم اما همیشه دنبال رو هستم
ولی من همیشه سعی می کنم پیش رو باشم.
دیکتاتوری، دیکتاتوری و دیکتاتوری
بعضی موقع با خودم فکر می کنم از کی انقدر دروغ در جامعه زیاد شد؟ بعد که دو دو تا می کنم می بینم شروعش بر میگردد به7 الی 8 سال پیش که یواش یواش قبح دروغ در طی این چند سال در سطح عالی جامعه ریخت و به مرور به عوام هم نفوذ کرد و دیکتاتوری خود پیداست.
بلاخره ما یه رسالتی داریم و باید از یه جایی شروع کنیم.
دقیقاً از همین جا و به همین سادگی شروع میشود.
متاسفانه به کرات ثابت شده مردمی هستیم -خودم رو میگم- که مستحق این شرایط هستیم.
مستحق نیستیم. باید دستی به زانو بگیریم و از همین نکات به ظاهر بی اهمیت شروع کنیم.
سلام


باز هم آفرین به آفرین بانو
بسی از اقتدار شما لذت بردم.
ظاهرا این روشهای نوین تدریس از وزارتخانه به ادارات ابلاغ شده که یک نفر از گروه ها یا قسمت پژوهش به مدارس برود و به معلمان آموزش دهد.
سه هفته پیش که آقایی برای همین کار از اداره به جلسه شورای دبیران آمده بودند شروع کردن به مثلا تدریس.
که ال کنید و بل کنید و ازین روشها استفاده کنید.
همکاران و اغلب جوانترها که سابقه ی کمی هم داشتند بسیار زیبا آقای محترم رانشاندند سر جایشان و بسیار محترمانه کفتند حرف مفت بس است.
منتها خوبیش این بود که تقریبا همگی همکاری کرد و هر چه مدیر محترم که به سان شاهی است بر تارک مدرسه دندان قروچه رفتند و اخم و تخم ولی هیچکس گوشش بدهکار نبود که کلاشهایمان را تعطیل کرده اید که چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جمعی بالغ بر 40 نفر بودیم.
امروز هم جلسه ی شورای دبیران بود و بنده تشریف فرما نشدم.
ازین وقت تلف کنیها متنفر بیدم همکار گرامی.
بیخیال ارزشیابی به خاطر یک امتیاز ناقابل طبقه تعجیلی نصیبم نشد.پس ارزشیابیشان هم مثل خودشان و مدیریتشان کشک میباشد.
بخشنامه ش به شما هم ابلاغ شده؟؟؟؟؟؟
آفرین به همت جمعی تان!
متاسفانه در مدرسه ما این جو حاکم نیست.
حیف کشک...
وای از دست این دیگرانننننننننننننن
بسیار آفرین بر شما موفق باشید
اصبا خم به ابرو نمیارند!
درست گفتید دیکتاتوری از همین جا شروع میشود...
هنر ما پرورش دیکتاتوره!
جالبه اینهایی که جلوی حرف بالاسری خودشون اینطور سکوت میکنن جایی دیگه یه زیر دست و بچه و خانواده تا میتونن زور میگن!
متاسفانه همین طوره!
کاش تو این مملکت همینجوری بار نمیومدیم! کاری ک شما میکنی کمتر کسی میتونه انجام بده بس ک توسری خور بزرگ شدیم
کار خوبی کردی که زیر بار نرفتی.اصلا" تو محیط آموزش و پرورش با اینکه نباید چاپلوسی باشه.اما بر عکس فراوون هم هست
یکی از محاسن و شاید معایب من رک و صریح بودن من هست.
خانم آفرین عزیز منم میتونم مثل خودتون پیش رو باشم و باهاتون مخالفت کنم؟البته اگه اجازه بدین؟
من معتقدم اگه هرکلاسی ولو شده یه جمله بهمون اضافه کنه فردا برای خودمون هم مفید تره حالا لوح بدن یانه؟البته من خودمم مدرسم می دونم خیلی مشکلات زیر بنایی هست ولی واقعیت اینه که اگه حتی یه کلمه به دانشته هامون اضافه بشه کمکمون می کنه
هیچ کدوم ماها علامه دهر نیستیم و شاید ان متدهای جدید به بچه هامون کمک کنه
اینی که بخاطر خودمون و بچه های مردم چند ساعی از وقت استراحتمون زده بشه واقعا چیزی ازمون کم نمی کنه همیشه ساز مخالف زدن نشانه این نمی تونه باشه که ما نمی خواهیم زیر بار حرف زور بریم بعضی وقتها همین همراهی ها می تونه خیلی خیلی مفید باشه
ببخشید اگه جسارت کردم ولی احساس کردم وقتی خودتون به این مخالفت ها معتقدین پس یه همچین جوابی هم ناراحتتون نمی کنه
دوستتون دارم و امیدوارم از دستم نرنجیده باشین
فرمایشتون کاملا متینه.
من خودم هیچ وقت از حق غیبتم تو کلاس های دانشگاه استفاده نمی کردم. آدم از زیر کار در رویی نیستم. همین امسال با این که می دونستم کلاس ششم ندارم ولی ادامه کلاسهاشو رفتم. وقتی می بینم دانش آموزم اختلال خواندن داره، کتابی در موردش می خرم و می خونم تا بدونم براش چه کارهایی می تونم بکنم.
اما مدیر میخواد با لحن مخصوص خودش اعمال قدرت کنه ومن اینو تحمل نمی کنم. می تونستند از اول سال این کلاس رو بذارند. خیلی چیزهای دیگه مدرسه لازم داره که بهش بی توجهی می شه. مدرسه اینترنت داره، کامپیوتر داره اما فقط دست مدیر هست و اون دوتای دیگه دست دفتر دار.
ما نمی تونیم از اینترنت مدرسه استفاده کنیم و ....
ممنون از وقتی که برای این کامنت طولانی گذاشتید.
متاسفانه این سبک زندگی ماشده.متاسفانه تو بعضی مراکز بدترهم هست ازجمله اموزش وپرورش .واقعا این نمره ارزشیابی که هیچ کاری برای معلم نمیکنه ابزاری برای خودخواهی مدیرشده.حالا شیوه هاراهم یادگرفتین تو کلاس تاریک وسرد آخرسالی چه به درد بچه ها میخوره؟؟؟؟
چه خوب چه معلم با اقتداری : )
منم خیلی دوست دارم معلم کلاس اول بشم مخصوصا مدرسه پسرونه با اون پسر بچه های بت نمکش : )
منکر تمام زیبایی ها و البته انرژی که به آدم میدن نمی شم ولی آواز دهل شنیدن از دور خوش است!
و البته انتظار ما از معلم ها کاریست که شما می کنی آفرین جان نه آن مردهای خرس گنده که هم مردند و بدتر از آن معلم.
اونها و امثالشون هیچی ندارن که به بچه ها یاد بدن
سکوتشون برای من ناراحت کننده بود
اگه یاد بگیریم همینطوری هممون جلوی حرف زور وایسیم خیلی ها هم دیگه نمی توننن خیلی زور بگن .
راستی از راهنمایی هات در مورد پسرطلا هم ممنون . این هفته که سر شلوغم از هفته دیگه سعی می کنم روشهات رو به کار بگیرم.
حرفهای خصوصی را کجابنویسم؟
تو وبلاگتون نوشتم.
دوست بزرگوارو عزیز
برآنیم تا بزرگترین کتابخانه صوتی برای کودکان و نوجوانان ، بویژه کودکان نابینا را ایجاد کنیم. از شما بزرگوار رسما دعوت به عمل می آید تا در اجرای این جشنواره ، درخواست " همکار افتخاری" ما را پذیرا باشید و با اطلاع رسانی یا هرگونه اقدامی که خود صلاح می دانید، یاری مان نمائید.
مرحبا آفرین جون . تحسینت می کنم چون دقیقا من هم اهل سکوت و تحمل بیجا نیستم.
قرار نیست تو این سیستیم معیوب قربانی هم بشیم.
سلام افرین جان البته کلاس گذاشتن این وقت سال واقعا کار بیخودیه .چون همه فکر وذکر ما الان دیگه خرید وخونه تکونی ووو هست .از مدیرتون خواهش می کردید این کلاس رو بزاره برای بعد از عید .حتی اگر درس تکراری هم باشه این جمع شدنها حرفها وبحثایی رو پیش می یاره که خوبه .
این مدیر باید تعامل با همکار رو یاد بگیره .باید بدونه که اول از چند تا همکار نظرخواهی می کنن وبعد تصمیم می گیرن .مطمئنم اگر نظر خواهی کرده بود بهش می گفتم کلاس قبل از عید واقعا بازدهی نداره .
خب گذاشتن کلاس در ماه پایانی سال تحصیلی هم برای مدیر و بالا دستی هایش لطفی نداره!
سپاسگزارم آفرین جان . چقدر از آدمایی که وقتی حرف غیر منطقی بهشون زده می شه می ایستن و مقاومت می کنن خوشم میاد.
مامان من مدیر مدرسه بودن ولی هرگز نشد بدون اینکه با تک تک دبیرا هماهنگی کنن جلسه های این طوری برگزار کنن. عجب مدیری دارین شما!!!
من هم از پدرم یاد گرفتم که جلوی زور بایستم.
وا ! عجب آدمای دو روی دمدمی مزاجی! به شما هم میگن مرد
حالا که درس ها داره تموم میشه تازه یادشون افتاده!
درک کردم چه گفتی...حق با تو بود.واقعا این وقتا ادم عصبانی میشه به معنای واقعی کلمه.
یکنفرهم باایستد کار خودش رو کرده...
هر کسی وظیفه خودش رو باید انجام بدهد.
به به خوشمان آمد واقعا کیف نمودیم
اینقدر بدم میاد از این آدمای خود شیرین کن که هرچی دیگران میگن انجام میدن و هیچی نمی گن
منم مثل شما هستم زیر بار حرف زور نمی رم