کیارش را یادتان هست؟ امروز دلش درد می کرد. به مادرش اطلاع داده بودیم تا بیایند دنبالش.
چند دقیقه بعد که کیارش کیفش را جمع کرده بود تا برود، مهیار از آن گوشه کلاس بلند بلند می گفت:« به مادرت بگو برایت چای نبات درست کنند تا حالت خوب شود. »
چه بامزه:))
ای جان دلم چقد مههههههههههربون
بچه ها محبتشون خالص و بی ریاست!
بچه ها خیلی بلا شدن ...چه با نمک بوده موقع راهنمایی کردن
چقدر مهربون !تازه راهشم بلد بوده
خیلی پسر زرنگیه و البته خیلی مودب.
خدا رو شکر که هنوز مهربانی در قلب بچه ها زنده ست. وگرنه دنیا دیگه اصلا به درد زندگی نمی خورد.
البته اگه ما بزرگترها بذاریم همون طور صاف و ساده بمونند دنیا خیلی زود عوض میشه.
چه زرنگ
و البته خیلی هم مودب هست.
چه با حال
برایت اینگونه دعا کردم روزهایت پاز خاطره و خوشی مستدام
عزیزم:)
رفاقت همینه دیگه...
آخی ای جاناز ایم محبتای از ته دل و شیرین
اونم از جنس محبت باصفای کودکانه
ای جون، مهربونا.آفرین جونم چطوری خودتو کنترل می کنی بعضی وقتا این پسرا رو ماچ نکنی.
به خدا بعضی هاشون خیلی ماهند.
آخیییییییی ! مرسی که این صحنۀ زیبا رو با ما به اشتراک گذاشتین .
خوش حالم که لذت بردید.
چه بامزه:))
ای جان دلم چقد مههههههههههربون
بچه ها خیلی بلا شدن ...چه با نمک بوده موقع راهنمایی کردن
چقدر مهربون !تازه راهشم بلد بوده
خیلی پسر زرنگیه و البته خیلی مودب.
خدا رو شکر که هنوز مهربانی در قلب بچه ها زنده ست. وگرنه دنیا دیگه اصلا به درد زندگی نمی خورد.
چه زرنگ
چه با حال
برایت اینگونه دعا کردم روزهایت پاز خاطره و خوشی مستدام
عزیزم:)
رفاقت همینه دیگه...
آخی ای جان
از ایم محبتای از ته دل و شیرین
اونم از جنس محبت باصفای کودکانه
ای جون، مهربونا.
آفرین جونم چطوری خودتو کنترل می کنی بعضی وقتا این پسرا رو ماچ نکنی.
آخیییییییی ! مرسی که این صحنۀ زیبا رو با ما به اشتراک گذاشتین .