آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

وهفته ای زیبا با شروعی دلنشین آغاز می شود...

آسمان تیره و تار بود.باران نرم نرمک می بارید.

غریو خشم آلود ابرها، زمین و کوه را لرزاند و بغض اسمان ترکید و باران بهاری باریدن گرفت.

به یقین از دل این تیرگی، آسمانی لاجوردی رخ خواهد نمود.

بار دیگر انوار زرین خورشید از لابه لای درختان به چمن ها سلام خواهند داد و گنجشک ها شاد از هم آغوشی نور و سبزه، غزل عشق سر خواهند داد.

و خدا به مهربانی، زمین زیبا را به نگاره خواهد نشست.

فتبارک الله احسن الخالقین...

................................................................................................................................

خدایا! برای شادمانی، تندرستی، توانگری و عشق پایدارم سپاس می گذارم.