5 خرداد: لیست ها را معاون اجرایی تحویل دادم. این یعنی دو آزمونی که بعد از این تاریخ برگزار کردیم و به این بهانه، بچه ها را به مدرسه کشاندیم، زرشک، کشک یا چیزی در همین مایه ها بود...
8 خرداد: جشن الفبا گرفتبم. در نهایت سادگی و بی رمق از آن چه بر فربد رفته بود و استرسی که تحمل کرده بودم. فقط برای خالی نبودن عریضه...
آن همه شور و شوق تمرین سرود و دکلمه و ... با بچه ها نمی دانم چه طور یکباره دود شد و به هوا رفت.
اگر شعف و شادی بچه ها و اجراهای زیبایشان نبود، نمی دانم چه طور می خواستیم جواب اولیا را بدهیم. من که نه مدیر ...
11 خرداد: سیاهه ها و دفتر و دستک ها و کلید کمد و ... را تحویل معاون آموزشی دادم و تا ظهر در مدرسه ماندیم. خدا را شکر! کتابم را با خود برده بودم.
پی نوشت:
_ همکارمان کولر را روشن کرده بود.
مدیر: که این کولر را روشن کرده؟ آبش وصل نیست.
من سرخ زبان: خوب وصلش کنید.
مدیر .... : برای همین دو روز باقی مانده؟
بعد مدیر .... کولر اتاق خودش را روشن کرد و فرمود: همکاران خانم هم تشریف بیاورند به دفتر ما.
به کلاسم رفتم و پنجره ها را باز کرده و پنکه را روشن کردم و تا ظهر کلیدر خواندم.
_ بدانید و آگاه باشید که دفتر همکاران و آقای مدیر، دو اتاق تو در تو است و البته کلید کولرهایشان کنار هم با این تفاوت که یکی روشن و دیگری خاموش ...
_ از قبل با مدیر هماهنگ شده بود که جشن الفبا در نمازخانه برگزار شود.
به مستخدم گفتم: کلید این کولر کجاست که روشنش کنم؟فرمودند: آبش راه اندازی نشده است.
دریغ از یک پنکه برای خنک کردن 80 نفر میهمان.
_ 12 و 13خرداد بیکار در مدرسه چه کنم؟ چه می شود اگر با خود دف ببرم و تمام درسهایی را که به خاطر امتحانات بچه ها کنار گذاشته بودم، تمرین کنم؟
خدایا! سرو کار مرا به گداصفتان مینداز. آمین
الهی امین
واقعا با گدا زاده سر و کله زدن اعصاب فولادین میخواد
آفرین جان اتفاقا مدرسه ی دخترک من یک معلم کلاس اول داره که با دف درس میده خیلی هم تدریسش عالیه و بچه ها عاااااشقشن
ازشون اجازه نمی گیرید شمارشونو به من بدید.
اینجا همکار خانومم میگه دف حرامه
همیشه با این سیستم مسخره مشکل داشتم.
عزیزم خدا بهت صبر بده از دست این آدمای رنگ و وارنگ .
دف .. عشق منه و مدتی کار می کردم . برادرم شاگرد کامکار بود و عالی میزنه . من اما لک و لکی می کردم . کاش ادامه می دادم . داغم رو تازه کردی .
ماهی رو هر وقت از آب بگیرید تازه است!
چرا باید برید؟
بخشنامه است تا سیزدهم باید برویم و مگس بپرانیم
قضیه فربد رمزی بود و رمز نداشتم و فقط امیدوارم چیز بدی نبوده باشه یا اینکه ختم به خیر بشه.
دستتون درد نکنه برای جشن الفبا. ایده ی بسیار قشنگیه که مسلماً برای همیشه تو ذهن بچه ها میمونه.
بعدش هم همکارتون میگه دف حرامه؟؟؟؟ اونوقت فقط دف حرامه یا بقیه ی آلات موسیقی رو هم شامل میشه این فتوا؟؟؟؟؟؟
رمزو براتون گذاشتم.
همکارمون اجازه ندادن حداقل مدرسه ها تعطیل شه و رفتند خط لبشون تاتو کردن و بعد با لبهای زخمی و ورم کرده اومدند مدرسه و گاهی لطف یم کردند و با دستشون جلوی دهنشونو می گرفتند . تاکید می کنم گاهی.
بعد لبخندی میزنن که دل من غنج میره تا چه برسه به بقیه! منظورمو که از بقیه متوجه شدید.
اون وقت دف حرومه. بله فقط دف حرومه و نه آلات دیگه ی موسیقی
آخی مدرسه ها که تموم میشه یه غمی میاد سراغ معلما
ایشالا تابستون خوبی داشته باشی
مدرسه بدون بچه ها خیلی غریبه!
سلام آفرین بانوی مهربان

تا قبل از اینکه پست فربد رو بذارید
همش با خودم فکر می کردم چرا شما به مدرسه می رید ؟
آخه مدارس ابتدایی شهر ما از خیلی وقت پیش تعطیل شدند و کارنامه رو هم دو هفته قبل گرفتند
========
فکر می کنم اگه مدرستون همه همکاران خانوم بودند اینقدر شما اذیت نمی شدید چون
معمولا اکثر خانوم ها وجدان کاری دارند اما در مقابل آقایون بیشتر به فکر جیم شدن و در رفتن از زیر بار مسئولیت هستند
مخصوصا این همکارهای شما
البته استثنا هم وجود داره
خوب و بد همه جا هست.
بله این مدیر کل استان ما کاسه داغتر از اشه
عزیزم کلیدرت را بخون ولذت ببر.
وای تا 4 صبح بیدارم نگه داشت...
مدیر باید لارج باشه.7سال پیش زمانی که مدرسه ام را تاسیس کردم ومدرسه دولتی را تحویل مدیر دیگری دادم،در شروع سال تحصیلی همکاران به آن مدیر گفته بودند به جای قند پولکی بگیر ،گفته
بود باید زنگ بزنم اداره ببینم چه می گویند!!!!
مدیر خیلی خصوصیات خوب دیگر باید داشته باشد واین چند ساعتی که همکار در مدرسه است از طر مدیر باید آرامش خاطر داشته باشد تا به راحتی به کارش بپردازد ضمنا چه دلیلی داره معلم اول تا 13 برود مدرسه؟؟
خدا کند که ... معتبر نشود....