آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

مردم ایران! تبریک

با ننه جیران نشسته ایم پای گزارش بیانیه پایانی مذاکرات...

-:  این کیه داره حرف میزنه؟

-: وزیر امور خارجه ایرانه.

- : چه خوب حرف می زنه. معلومه خیلی باسواده! خوش به حال زنش.

-: ننه! چرا خوش به حال زنش؟

-: آخه هم باسواده. هم همه مردم ایران و دنیا می شناسنش.

-: 



بعد از کمی:

-: ننه اون خانمه کیه؟

-: مسئول سیاست های خارجی اتحادیه اروپا!

-: خوش به حالش!

-: چرا؟

-: ببین چقدر مهمه! هفت تا مرد وایستادند عکس می گیرن؛ فقط اون یکی زنه! 

اونم زنه، منم زن!

-: 








پی نوشت: نمی دانم ننه جیران با چه معیاری متوجه میزان سواد دکتر ظریف شد اما بی شک دکتر ظریف نعمتیست برای مردم ایران! 

شاد باشید که شادی حق ماست.



ناگهان چه زود دیر می شود

هنوز زود است سفره هفت سینم را جمع کنم.

نیمی از تعطیلات نوروز را در سفر بوده و هنوز از دیدن سفره ام سیر نشده ام.

پذیرای تعداد اندکی از میهمانان نوروزی هر ساله بوده ام.

و مهم تر از همه آن که به قدر کافی استراحت نکرده و خستگی عروسی چند روز پیش تر در تنم جا خوش کرده است.

حیف سیزده نوروز خیلی زود رسید.





با من از ایران بگو

ای نسیم گل فشان کز ناکجا و بی نشان
نرم نرمک می  خزی از هر شکاف و روزنی

ای بهار تازه رو کز کوچه‌های مشکبو
دامن افشان   و خرامان حلقه بر در میزنی

ای شکوه سبز افسونساز بزم افروز من
ای بهار آرزو ای جلوه ی نوروز من

با من از شوق رهایی از سبکبالان  بگو
از حریم عشقبازان با من از ایران بگو

با من از جمشید از زرتشت از فر کیان
از سرود گاتها، از روزگار باستان

با من از پندار نیک و با من از کردار نیک
با من از بخشایش آن مهربان دادار نیک

با من از آیین رادی  مردمی  آزادگی
با من  از دریا دلان عشق از دلدادگی

بامن از شادی عید و سفره‌های هفت سین
ز شمیم سنبل و آن لاله های نازنین

با من از افسون شمع و سایه روشن‌های نور
رقص نرم ماهیان در تنگی تنگ  بلور

با من از آن گندم نورسته در دیس سپید
از نشاط  کودکانه، از سرور صبح عید

با من از سیب و سرود و سبزه و سرو و سبو
با من از آلاله‌های رنگ رنگ خنده رو

از کتاب حافظ شیراز آن دانای راز
از ترنم‌های تار و از نوازش های ساز

با من از گشت و گذار سیزده در کوهسار
با من از شوق نسیم و لاله‌های بیقرار

با من از رقص لطیف و چابک پروانه‌ها
بوسه ی باران به روی سبزه زار باصفا

با من از خاک وطن از خطه‌ی شیران بگو
ای نسیم نوبهاری با من از ایران بگو

                                   


   هما ارژنگی


چهارشنبه سوری

جای همه شما سبز!

دیشب به ما خیلی خوش گذشت.

منظورم از ما یعنی من و خانواده، خانم همسایه واحد روبه رویی و پسرش، آن یکی خانم همسایه و دخترش،ننه جیران، همسایه طبقه بالایی و دوستش، خانم و آقای همسایه ساختمان کناری به اتفاق پسر و عروس ها و نوه هایشان.

طبق یک برنامه از پیش تنظیم شده، به کمک خانم همسایه داخل پیلوت صندلی چیدیم و بعد از یک آتش بازی حسابی و کلی فشفشه و ترقه هوا کردن در حیاط، از میهمانان با چای و آش داغ پذیرایی کردیم.

جای همه شما سبز! همه چیز عالی بود. نم نم باران، پریدن از روی آتش، طعم چای و آب نبات های گل محمدی، عطر خوش آش رشته داغ و...

مهم تر از همه برق شادی که در چشمان همه به خصوص ننه جیران دیده می شد.

می شد که خودمان چهار نفر هم خوش باشیم. اما تقسیم شادی با دیگران آن را هزاران برابر می کند.

به سادگی خاطره ای ساختیم از جنس صفا و صمیمیت و یک رنگی!

کاش همیشه شادی آفرین باشیم.






پی نوشت: فکر کن!ننه جیران می خواست ظرف های کثیف را به خانه اش ببرد و بشوید. می گفت شما خیلی خسته شده اید.

نمی دانست وقتی شادی به دلها راه پیدا کند، جایی برای خستگی نمی ماند.

19 روز

دیروز اعداد 1 تا 99 را روی تخته به عدد و حروف نوشتم. با اجازه شما تمام بعد از ظهر را به دست راستم مرخصی دادم.

امروز تکالیف نوروزی بچه ها را روی تخته نوشتم و مجبور شدم زنگ تفریح مسکن بخورم تا بتوانم دستم را کنارم نگه دارم.

فردا...

فردا روز استراحتم است و برای حفظ دستم سه شنبه و چهارشنبه را هم به خودم مرخصی داده و به این ترتیب از همین حالا وارد تعطیلات نوروزی شده ام.

آغاز تعطیلات نوروزی بر آفرین مبارک!