روی صندلی آزمایشگاه به انتظار نشسته بودم.
زوج کهنسالی وارد شدند.گرد پیری بر رخسار هر دو نشسته و الف قامتشان از گذر عمر کمانی گشته بود.
کمی آن سوتر مهربانانه در کنار هم نشستند.
.
.
.
به همسرم گفتم: یعنی می شود من و تو هم این چنین به پای هم پیر شویم؟
لبخندی زد و هیچ نگفت.
نگاهم به نگاه پیرزن گره خورد. لبخند زدم. لبخند زد.
کمی بعد دوباره نگاهشان کردم. این بار چشم درچشم پیرمرد افتادم. لبخند زدم. نگاهش را از من دزدید.
شنیدم که به همسرش گفت: چرا این خانم می خندد؟
پیرزن: نمی دانم
.
.
.
شرمسار شدم. ناخواسته آزارشان داده بودم.
دلم می خواست بگویم من از بودن شما در کنارهم لذت بردم.
من پدر جوان از دست داده ام. سوگوار برادر جوان و نوعروسش هستم . اما هیچ نگفتم. فقط اشکهایم فرو ریختند...
مطمئنم که می شود ارزو می کنم در کنار همسرت و بچه های گلت روزگار شیرینی رو سپری کنی عزیزم
ممنونم. منم برای شما بهترینها رو آرزو می کنم.
عزیزم.
قربون مهربونیت برم خب مردم ما بیشتر به نگاه خشمگین عادت دارن تا مهربونی
کاش میرفتی وبهشون میگفتی چه رویای زیبایی ازدیدنش به دنیات پا گذاشته
نتونستم. اقاهه ناراحت شد و من فقط اشکام ریخت.
منم بودم نمی تونستم چشم ازشون بردارم.چقدر زیباست که دو نفر پا به پای هم پیر میشن.انشالله روح پدر و برادرت غرق آرامش و رحمته.
امیدوارم شما و همسرت هم سالیان سال خوب و خوش کنار هم زندگی کنید و پا به پای هم پیر بشید.
آمین.
خدا برای هر کسی یه قسمتی نوشته
صدالبته!
ان شاالله به پای هم پیر شین
آمین
عزیزم
آفرین جان انقد خودتو اذیت نکن
انشاالله سال های زیادی کنار همسر و خانوادت به خوشحالی و تندرستی زندگی کنی
آمین
سلام
ایشالا روزی میشود که زن جوانی به سپیدی زیبای عمر شما و همسرتان لبخند بزند
آمین

از صمیم قلب آرزو می کنم سال های طولانی کنار همسر و فرزندانتون زندگی شیرینی داشته باشین.
ممنونم.
عزیز دلم غم دنیا هم مثل شادیش میگذره ولی تا بگذره چه میکنه
آخی حتماهمینطورمیشه وباهمسرت به پای هم پیرمیشین
ان شاءالله!

انشاالله سال های سال کنار همسرتون هستید و سایه ی هردو بالای سر بچه هاتون
آمین
عزیز مهربون .. معلومه که حتی بهتر از اونها و دوست داشتنی تر هم خواهد بود ... کاش بهشون میگفتید ... من اینجور موغع ها خودداری نمی تونم بکنم ...
اشک اجازه نداد