در همه عمرکوتاهمان فقط دو بار از سفر کردن پشیمان شده ایم.
یک بار اردیبهشت که برای باز کردن درب خانه محسن با هواپیما به تهران سفر کرده و از تکانهای شدید هواپیمای قراضه وحشت بر ما مستولی گشته و دیگر بار پنج شنبه شب که با عجله از شهرستان به سمت مشهد حرکت کرده و جاده را مه غلیظ چنان احاطه کرده بود که جلوتر از یک متر را نمی دیدیم.
پی نوشت:
1- و ماحصل افتادن در دامان ترس از سقوط و تصادف رسیدن به این دو مهم بود:
اول آن که امام رضا و اباالفضل به نظرمان قویتر از دیگر قدیسین اند و دوم آن که بچه هایمان را بیشتر از هر کسی دوست داریم. چه آن که در هر دومورد به غیر از بی مادر شدن بچه هایمان به چیز دیگری نمی اندیشیدیم.
باور کنید هم اکنون پشتمان از یادآوری هر دو مورد می لرزد.
خدا رو هزار بار شکر که به خیر گذشته
فکر کن دو تا خانوم بودیم فقط! راننده هم خوابش گرفته بود.
آفرین جان تو هم که مثل منی خواهر
یعنی منم از تکونای هواپیما میترسم شدید.مخصوصا اینکه سفرمم تو شب باشه.
تجربه مه غلیظم دارم.خدا نصیب نکنه.پارسال دقیقا روزی که شایع شده بود زمین از بین میره و این حرفا ، من و همسرم راهی سفر بودیم.چنان مهی بود که 20 سانتی مونم نمیشد دید.از اونطرفم حرفای شایعه می اومد تو ذهنم و دیگه گفتم حتما مردیم.
منم از یادآوری اونروز خوف میکنم شدید.
به خدا میگفتم با خودم بچه ها که مردند حالا برای باز کردن در خونه شون منم بمیرم چه شیرتوشیری میشه!
خدا رو شکر به خیر گذشت....عزیزم هیچوقت شب و با عجله حرکت نکنید
می خواستم به یه قرار برسم که متاسفانه نشد.
آفرین جان شاید اینو بگم خیلی ها بهم اعتراض کنن ولی به شدت با سفر خانمها با ماشین شخصی بدون همراهی آقا مخالفم . از طرفی رانندگیشون هر قدر هم عالی باشه مردها به خاطر روحیات و توانایی جسمیشون مدیریت بحرانشون بهتره به نظرم . از طرفی در صورتی خرابی ماشین یا ....برای خانمها مشکل امنیت جانی هست و هزار پیامدش .
بماند که در دهها و شاید صدها مورد مدیریتی و علمی و...هم توانایی خانمها بیشتره که اینجا جای بحثش نیست .
در هر صورت باز هم خوشحالم برای به خیر گذشتن این اتفاق و چقدر به دلم نشست از اینکه از دوست داشتنهات نوشتی . مرسی که ما رو هم دوست داری عزیزم
ممنونم. من خراب رفاقتم!
آها کو اون هاله نور؟
البته بهم ثابت شد تو این سفر من نقش فرشته نگهبان رو ایفا کردم.
ان شااله که همیشه سالم و سلامت باشی :))
ممنونم. شما هم خوش و خرم باشید.
الحمدالله که بخیر گذشته
بله جای شکرش واقعا باقیه.
من این جور موقع ها خنده ام می گیره. فقط هم به فکر اینم که اگه یه بلا سرم بیاد مرتب هستم یا نه؟
خدا قسمت نکنه! اگه با هواپیما سقوط کنی که تکه بزرگت گوشته اگه با ماشین تصادف کنی که ....
محسن ما ولی فقط پیشونیش کبود بود...
سلام
واقعا گاهی سفرها حس تلخی داره احساس ناامنی
من یک سفر به کیش داشتم که بسیار وحشتناک بود هواپیمایی که خراب بود و نمی دونم چرا اصرار بود با همان به مقصد برسیم که بعد از 4 ساعت رسیدم حالا حساب بکن من شش ماهه باردار هم بودم
به نظر من تو ایران تا جایی که ممکنه بهتره کمتر از هواپیما استفاده شه!
البته اجل هواپیما و قطار و سواری نمی شناسه!
حالا من تو موقع پرواز وقتی تیک اف میکنه فقط میگم یا خود خدا بعد اینقدر حالم بد میشه که اصلا به مرگ وبعدش فکر نمیکنم
تو جاده هم فقط صلوات میفرستم عکس العمل ناخوداگاه من یا حسین خیلی کشدار بعد کاملا غیرارادیه
من فقط به این فکر می کنم اگه من بمیرم سرنوشت بچه هام چی میشه!
سلام میدونین منیرو کجاست
صفحه اش چرا اینطوری باز میشه
فعلا وبشونو بستند تا کمی استراحت کنند امیدوارم با روحیه بهتر برگردند.