ساعتی پیش وقتی پسرک از در داخل شد و گفت: آخرین امتحان دبیرستان را دادم؛12سال تمام!
مات ماندم. نمی دانم چرا اولین روز مدرسه رفتنش یادم آمد. شلوار و جلیقه فرم و پیراهن ارغوانی و گلی به دست! خاطراتی از این دوازده سال از پیش چشمانم گذشت.
پسرکم چه زود بزرگ شد. به چشم بر هم زدنی!
خدا را شکر زنده بودم. 18سالگی و دیپلم گرفتنش را دیدم.
باشد که دانشگاه رفتن و شاغل شدن و ازدواج و بچه دار شدن و ... را هم به چشم ببینم.
پی نوشت: یعنی لذتی بالاتر از این هست که کلاس اولی شدن نوه ام را ببینم؟
مبارک باشه آفرین جان . انشالا تن شما و خانواده سالم باشه و شاد و خوشحال باشید همیشه
ممنونم دوست مهربانم. من هم برای شما تن سالم و دل خوش آرزو می کنم.
فردا حوالی ساعت ده مهردخت با من تماس می گیرد و می گوید مامان اخرین امتحان را دادم و دیپلمه شدم . کمتر از بیست روز دیگر پیش دانشگاهیش شروع می شود و من هم یاد روزی خواهم بود که برای پیش دبستان به مدرسه سپردمش و اولین روز رو فقط گریه کرد
کاش کلاس اولی شدن نوه ام را ببینم
خدا قوت!
چرا که نه!حتما یه نوه خوشگل ناز که دست مامان بزرگشو بگیره و برگه مدرسه و تو صف شما رو از دور به همکلاسیهاش نشون بده و بگه اون خانم جوون خوشگل مهربون که اونجا وایستادند، مامان بزرگ من هستند
ان شاالله که دامادی نوه رو هم ببینید.
مبارک باشه. و چه سن خاصی این 18.
ممنون.
بی نظیره
خیلی تبریک می گم... هم به پسر عزیزمون که این مسیر را طی کرد و.. هم به شما مادر مهربان که همراه و حمایت گر و پشتوانه بوده اید... انشاءالله کلاس اولی شدن نوه های تان را ببینید... پسر من هم ۴ سال و ۹ ماهه هست! امیدوارم به زودی شاهد مدرسه ای شدنش باشم و همین طور کهالان از فضای مهد رفتنش لذت می برم ؛ از فضای مدرسه و دانش آموزی او هم بهره ببرم. انشاءالله
ممنون.
باور کنید به سرعت باد آرزوهایتان برآورده می شود. راستش خودم هنوز بهت زده ام از گذشت روزکار
ای جانم...ان شاالله دومادیشو ببینی
ممنونم