آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

سالی که نکوست

سال 93 سال خوبی به نظر می رسد. دست کم بهارش چنین بوده است.

و مثل اسب می تازاند و تند به پیش می رود...

البته تا به حال دو راس از اسب های سپیدش را هم به چشم دیدیم با سوارانی که کوله باری از امید و نجابت و حسن خلق بر دوش داشتند و به چشم انتظاری یاران خود پایان دادند.

از آن مهمتر حال عموجانم رو به بهبود است...

میهمانی رفته ام و زیاد مهمان داشته ام و خواهم داشت...

و چه از این همه نیکبختی، بهتر و خوشتر؟

.

.

.

راستی روز مادر بر همه تان مبارک.

جای شما خالی عصر همان روز در حریم رضوی شاهد پیوند عزیزی بودیم.

و یادم بود که همگان را در دعایم به یاد آورم. به خصوص مادر مانای عزیزم که روزهای سختی را می گذرانند.





پی نوشت: در همین 33 روزی که از سال نو رفته، بانی خیر پیوند عزیزانی شده ام. باشد که تا پایان سال چنین باشد.