آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسانسور

امروز صبح خیلی زود ( بعد از نماز ) همسرم داخل آسانسور که از راستای طبقه، پایین تر ایستاده بود ( و بالطبع درش باز نمی شد)، محبوس شده بود.

برق اسانسور را از کنتور قطع و وصل کردم. مشکل برطرف شد. همسرم که فکر کرده بود، مشکل برطرف شده برای پایین رفتن دوباره از اسانسور استفاده کرد که متاسفانه دوباره اسانسور پایین تر از طبقه همکف متوقف شده و گیر کرد و دیگر با قطع و وصل کردن برق هم راه نیفتاد.

کلید در آسانسور نزد مدیر ساختمان است و البته ایشان چنان در خواب ناز فرو رفته بودند که نه صدای زنگ درب منزلشان را شنیدند و نه آوای زنگ موبایلشان را!

با این شرایط تنها یک راه می ماند، استمداد از آتش نشانی.

در کمتر از 5 دقیقه ماموران آتش نشانی از راه رسیدند و با کلید درب آسانسور را باز کردند و همسر محبوس را نجات داده و خانواده ای را از نگرانی درآوردند.


پی نوشت:

1- همسرم عادت دارد هر روز صبح زود لامپهای روشنایی پیلوت و حیاط را که در طول شب روشن می ماند، خاموش کند.

2- امروز وقتی همسرم می خواست پایین برود، خواستم بگویم ولش کن! مگر همیشه تو باید لامپ ها را خاموش کنی، اما جرات نکردم مخالفت غرآمیز همسر را بشنوم.

به دلم افتاده بود که مشکلی پیش می آید.

3- از ماموران عزیز آتش نشانی که در کمترین وقت ممکن رسیدند و با روی خوش برخورد نمودند، تشکر می کنم.