آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

مسابقه ای که شرکت داده نشدم...

 

[تصویر:  13759837373.jpg]


این عکس آخرین افطار ماه رمضان امسال است. برای شرکت در مسابقه گرفته بودم اما یادم رفت کنار سفره کاغذ اسم انجمن را قرار بدهم و در مسابقه شرکت داده نشدم. حالا اینجا گذاشتمش تا یادگاری بماند!

پخت و تزیین شله زردش هنر دست گل دخترم است.


این هم عکسی از نمایی دیگر برای بهتر دیدن شدن دسر به درخواست مریمی عزیز




دسر پان اسپانیا که برای تزیین از ژله بلوبری و پاستیل استفاده کردم.

برای این که دسرم قالبی برش بخورد، مایعش را کمی بیشتر حرارت دادم. برای همین روی آن ترک خورد.

ادامه مطلب ...

عید آری یا نه!

آدمیزاد موجود عجیبی است...

از سر شب که همه کانالهای آن وری ادعا کردند که عید است و مبارکباد و فرخنده باد، سر داده بودند، ناراحت بودیم که چرا دارد ماه خوب خدا تمام می شود....

از خدا و بعضی از دوستان هم پنهان نیست که وبلاگمان را بروز هم کردیم و عید را هم تبریک گفتیم.

حال که همسر اعلام کرده اند که خیر ، ظاهرا خبری از عید نیست و باید بلند شوید و فکری به حال آماده کردن سحری کنید، با یک من عسل هم نمی توان تحملمان کرد که چرا عید نیست؟

بلند شدیم و رادیو را آوردیم تا شاید بشنویم که فردا عید اعلام شده است. اما خبری نبود...

همسر و پسرم می خندیدند که بلند شوید و غذایی بپزید اما ما اصرار داشتیم که نه شاید عید اعلام شده باشد.

...........................................................................................................................................................................

حالا دمپختک دارد روی اجاق دم می کشد و ما اینجا عصبانی نشسته ایم چه نقشه هایی که برای خواب فردایمان کشیده بودیم، نقش بر آب شده است.



پی نوشت: تنبل هم خودتانید. اصلا برای یک روز بیشتر روزه گرفتن ناراحت نیستیم.

فکر می کنید غذایی سریعتر از دمپختک می توانستیم بپزیم؟

اصلا تقصیر آقای همسر است. صد بار گفتیم این شبکه های ملی را راه اندازی کنید، به خرجشان نرفت و حالا ما از همه اخبار وطن بی خبریم.

حتما با خود می گویید پس چرا تا به حال بیدار مانده اید؟ آقای همسر داشته اند بکوب قرآنشان را ختم می نموده اند به این هوا که فردا عید است.

بوی پاییز

یعنی خدا هم با ما شوخیش گرفته؟

درست وسط تابستان، نسیم بسیار خنک بوی پاییز را هدیه می آورد، آن قدر که مجبور می شوی، پتوها را از کمد بیرون بکشی و از خنکای نیمه تابستان به گرمای زیر پتو پناه برده و لذت ببری!

حالا اگر وسط کویر بودیم، جای تعجبی نبود اما این جا در یک شهر بزرگی که تا دیروز کوره آفتاب بر سرمان می تابید، به خدا نوبر است چنین هوایی....

عشق می کنم با تو خدا! این روزها تو هم ...

کیسه برکت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.