-
دروغ بزرگ
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1392 23:16
دیروز مدیر زنگ زد که یکشنبه در جلسه تصمیم گیری چگونگی اجرای جشن شکوفه ها شرکت کنم. نمی دانم چرا از دهانم بیرون پرید که مشهد نیستم و مسافرتم. تا به حال دروغ به این بزرگی نگفته بودم. آن هم جلوی همسر و مادر و خواهرش! مدیر پرسید: کی بر می گردید؟ پاسخ دادم: احتمالا سه شنبه! گفت: پس ما جلسه را در غیاب شما برگزار می کنیم....
-
لطفا کمک!
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 06:03
به خاطر مشغله زیاد در ماه جاری، نتوانسته ام به تمرین دف نوازی ام بپردازم. کلاس ها را با اجازه استاد یک هفته در میان رفته ام. برای آماده کردن درس این هفته ام، به آهنگ (در \فکر \تو \بودم) بانو مرضیه نیاز دارم اما نتوانستم دانلودش کنم. لطفا اگر کسی این آهنگ را در اختیار دارد، خبر دهد تا برایش ایمیلم را بگذارم. ثواب می...
-
عذر غیبت
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 21:32
امروز بعد از ظهر برگشتم. مجالس عروسی چند روز اخیر هم خوش گذشت. مخصوصا مجلس دیشب که عروسی دختر دایی همسرم بود. در مجلس عروسی امشب هم خاطر خستگی زیاد شرکت نکردیم. با یک پست مفصل برخواهم گشت.
-
حرف حساب
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 20:36
آفرین: ناهار چی بپزم؟ بچه ها: ماکارونی آفرین: نه! کالری زیادی دارد! اعلیحضرت: کشک و بادمجان. آفرین: نه آن هم کالری بالایی دارد! اعلیحضرت: آن همه کیک و دسر و شیرینی که می پزی، کالری ندارد!؟ آفرین:.... آیکون احتمالی را خودتان حدس بزنید!
-
مبادی آداب
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 14:44
خانمی داخل تالار با خانمهایی که دوطرف من نشسته بودند، گرم احوالپرسی کرده و به قول دخترم، خیلی تابلو ما را جا زده و اعتنا ننموده اند! پس از پایان مراسم، جلوی در تالار، همین خانم وقتی می بیند همسرش جلو آمده و و با ما گرم گرفته است، جلو آمده و گرم تر از همسرش احوالپرسی نموده و اصرار می کند ادامه شب را در منزل ایشان سپری...
-
من از خوشبختی دیگران نیز احساس خوشبختی می کنم.
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 18:02
-
خوشبختم!
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 19:52
امروز ظهر رسیدم. سفر کوتاه بود و مختصر اما جشن خوبی بود در معیت اقوام همسر. بماند که مادر عروس چقدر خوشحال شد از این که در شادیشان شرکت کرده بودم. . . . خوشبختی یعنی این که در جمعی شاد شرکت کنی. خوشبختی یعنی این که خانم پسر دایی همسرت تو را در آغوش بفشارد و با تمام وجودت حس کنی که از دیدنت شاد شده است. خوشبختی یعنی...
-
آفرین و جاری جان
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 23:30
-
چه کنم؟ + بعد نوشت
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1392 10:52
همین امروز صبح دعوت شده ایم به شرکت در جشن عقد کنان نوه دایی همسرم در شهرستان که جمعه شب برگزار می شود. البته باید شنبه صبح زود برگردیم که دخترم به کلاس زبانش برسد. حالا من مانده ام با این ابروهای پاچه بزی و موهای به شدت سفید و قیافه هیولایی و نوبت آرایشگاهی که برای روز شنبه رزرو کرده بودم. حوصله ندارم به این فرصت...
-
کاش یوسف اینجا بود...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 07:25
-
آه!
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 15:52
دارم آخرین پست هتی رو می خونم. به اخراش می رسم. آه بلندی می کشم. همسرم از کنارم رد می شه و متوجه میشه. میگه: باز چی شده؟ چی بگم؟ پی نوشت: هتی! چرا کامنتدونیتو بستی؟
-
خواب
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 12:02
-
خیاطی
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 22:25
-
چندگانه
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 13:31
1. خواب دیدم خواهر همسر وبلاگم را کشف کرده و نظر هم گذاشته است. 2. قصد دارم برای عروسی هایی که نزدیک است، لباس هایی برای دخترم بدوزم. 3. عاشق شخصیت آقایاسین در سریال عمارت سرابم. 4.شاید این روزها کمرنگتر باشم.
-
آن چه گذشت...
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 12:25
-
اطلاع رسانی
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 11:32
همه چیز خوب بود. اصلا از اول چیزی نبوده... . . . تازه از بیمارستان آمده ایم. سر فرصت می نویسم. الان باید ناهار آماده کنم. خواستم خبر داشته باشید. روی ماه مهربان همه دوستان عزیزم را می بوسم.
-
آسانسور
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 09:05
امروز صبح خیلی زود ( بعد از نماز ) همسرم داخل آسانسور که از راستای طبقه، پایین تر ایستاده بود ( و بالطبع درش باز نمی شد)، محبوس شده بود. برق اسانسور را از کنتور قطع و وصل کردم. مشکل برطرف شد. همسرم که فکر کرده بود، مشکل برطرف شده برای پایین رفتن دوباره از اسانسور استفاده کرد که متاسفانه دوباره اسانسور پایین تر از طبقه...
-
اطلاع رسانی
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 22:49
عصر تلفن گویای اداره آب به اطلاع همسر رسانده است که احتمالا فردا از ساعت 8 تا 13 آب لوله کشی منطقه ما قطع خواهد شد. . . . نیم ساعت بعد تلفن زنگ زد: من: الو! بفرمایید. حاج خانم: خانم آقای ... می دونید فردا قراره آبمون قطع بشه؟ ( با لحن کشدار و لهجه تهرانی بخوانید. ) من: بله! در جریان هستم. حاج خانم: به شما هم تلفنی خبر...
-
خبر خوش
شنبه 26 مردادماه سال 1392 22:13
-
سپاس
شنبه 26 مردادماه سال 1392 14:57
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 مردادماه سال 1392 08:43
-
هم به درد این درد را درمان کنم هم به صبر این کار را آسان کنم
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 23:00
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 16:23
به گمانم سیاست های دولت مهرورز کارگر افتاده است: پرستاری که در مطب دکتر کار می کند، باردار بود. خانمی که در قسمت پذیرش ازمایشگاه کار می کند، باردار بود. در آزمایشگاه سه خانم باردار دیدم. خانمی که سرکوچه منتظر تاکسی ایستاده بود، باردار بود. قبل ترها در کمتر از 15 ساعت، این همه باردار ندیده بودم.
-
دغدغه
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 11:59
-
دو برادر
دوشنبه 21 مردادماه سال 1392 23:50
شماره خیاط مردانه دوز را از یکی از آشنایان گرفته بودم. تماس گرفتم تا آدرس دقیق بپرسم و در آخرهم اجرت دوخت یک دست کت و شلوار مردانه را پرسیدم. جواب داد: 160 هزار تومان....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 مردادماه سال 1392 16:21
-
من به خود می بالم!
یکشنبه 20 مردادماه سال 1392 23:40
هوا سرد شده و بوی پاییز به مشام جان می رسد... امروز شاگرد داشتم و تدریس مرا به حال و هوای روزهای مدرسه برد. دلم برای بودن با بچه ها تنگ شده است... ...........................................................................................................................................................................
-
عیدی
شنبه 19 مردادماه سال 1392 01:41
عیدی خدا بر سر هر کوی و برزن این شهر بزرگ باریدن گرفت. هوا بس لطیف و بهاری است. کاش روحمان هم بهاری شود!
-
مسابقه ای که شرکت داده نشدم...
جمعه 18 مردادماه سال 1392 16:02
این عکس آخرین افطار ماه رمضان امسال است. برای شرکت در مسابقه گرفته بودم اما یادم رفت کنار سفره کاغذ اسم انجمن را قرار بدهم و در مسابقه شرکت داده نشدم. حالا اینجا گذاشتمش تا یادگاری بماند! پخت و تزیین شله زردش هنر دست گل دخترم است. این هم عکسی از نمایی دیگر برای بهتر دیدن شدن دسر به درخواست مریمی عزیز دسر پان اسپانیا...
-
همایون و فرخنده باد
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 21:12