این قدر حرف برای گفتن دارم که مگو و مپرس. اما تازه از یک سفر دو روزه برگشته ام. برایتان حرف دارم اندازه ی یک دریا!
در اولین فرصت می نویسم.
فقط همین قدر بدانید که خوابیدن زیر آسمان پرستاره در هوای نیمه شهریورماه روی تخت وسط حیاط خانه عمه لذتی دارد که مگو و مپرس!
مخصوصا آن که از خنکای هوا به گرمی دو عدد پتوی نرم پناه ببری و فردا صبح هم عمه ات حسابی تحویلت بگیرد و صبحانه ای عالی نوش جان کنی و بعد بروی 90 دقیقه کنار مزار عزیزانت بنشینی و تا دلت بخواهد قرآن بخوانی و دوباره ناهار مهمان عمه ات شوی و سفره ی دلت را باز کنی و ....
جایتان سبز! بسی خوش گذشت.
پی نوشت: تازگی ها کشف کرده ام بلند خواندن قرآن به وقت دلتنگی، حالم را بهتر می کند!
خدا درگذشتگانت را رحمت کنه عزیزم
ممنونم.
سلام
هر کسی یک منبع آرامش داره و باید این منبع آرامش را حفظ کرد.
چه قدر دلم برای خوابیدن زیر آسمون تنگ شده
سلام به روی ماهتون!
عجیب انرژی بخشه!
همیشه شاد باشید.
ممنون. شما هم شاد و سلامت باشید.
ووووووه چقدر این لذت ها دور شدن ازمون.
همیشه خوش باشی عزیزم
ممنونم.
کاش منم همچنین عمه مهربانی داشتم قدرش را بدان
حتما!
مهربانی این روزها گوهر کمیابیست!
بسیار عالی
بهههه.... از تصور هوای خنک و اسمان و پتوی نرم و حیاط دلم یک جوری شد
اینقدر خنک بود با دو تا پتو!
خداوند پدر و برادرتان را رحمت کند
روحشان قرین رحمت الهی
ممنون.خداوند تمام عزیزان به آرامش رسیده رو رحمت کنه.
همیشه به سفر .. خوش باشید خانم
ممنون. سلام چه عجب ازین ورا؟
خوبین؟ چرا نمینویسید؟
خوش بحالتون که عمه دارین اونم عمه به این مهربونی.
خدا براتون حفظش کنه
آمین!