آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

دلخوشی

پریروز:

دلخوشی بزرگ این است که روز دختر باشد و دست دخترت را بگیری و بروی سینما و با هم یک فیلم خوب ببینید و لذت ببرید از عالم مادر و دختری!

دیروز:

دلخوشی متوسط این است که توی پارک با دوستانت نشسته باشی و همه از طعم چای و کیک دستپختت تعریف کنند و بعد از یک گپ دوستانه دانشجوی کره ای برگردد و بگوید: « خانم شما از سنتان خیلی جوانترید! »

امروز:

دلخوشی کوچک این که است که سرویس قابلمه ای بخری که عاشق رنگ بدنه اش هستی !





پی نوشت: شما هم از دلخوشی های کوچک و بزرگتان بنویسید.

یا الله ...




اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ

خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور

اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ

خدایا دارا کن هر نداری را 

 اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ

خدایا سیر کن هر گرسنه ای را 

 اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ

خدایا بپوشان هر برهنه را

اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ

خدایا ادا کن قرض هر قرضداری را 

 اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ

خدایا بگشا اندوه هر غمزده را 

 اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ

خدایا به وطن بازگردان هر دور از وطنی را 

 اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ

خدایا آزاد کن هر اسیری را

 اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ 

 خدایا اصلاح کن هر فسادی را از کار مسلمین

اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ

 خدایا درمان کن هر بیماری را

اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ

 خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائی خود 

 اَللّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ

خدایا بدی حال ما را بخوبی حال خودت مبدل کن

 اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ

 خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بی نیازمان کن از نداری 

 اِنَّکَ عَلی کُلِّشَیءٍ قَدیرٌ

که راستی تو بر هر چیز توانائی.


هدیه

تازه بازگشته ام از سفری که هدیه نابی بود.

درست زمانی که بدان نیاز داشتم و آرزویش کردم.

و پروردگارم از من دریغ نکرد.

هیچ چیز مثل یک سفر عالی نمی توانست این چنین حال مرا دگرگون کند.


پروردگارا سپاس...





پی نوشت: و از دوستان عزیزی که دعای خیرشان را بدرقه راهم کردند، صمیمانه سپاس گزارم.

بعد از کمی استراحت با یک پست مصور برمی گردم.

هدیه هایی الهی

رفته بودم با تمام وجودم پستی و دنائتی را که در حقم روا داشته بود، درصورتش تف کنم...

نتوانستم ...

باز هم متانت و تربیتم اجازه نداد. با رعایت ادب حرف دلم را گفتم و بیرون آمدم...

سبک شده بودم اما بغض هم چنان گلویم را می فشرد. زخمه چنگهایی که بر روحم کشیده بود، تا اعماق وجودم را سوزانده و شوری اشک را میهمان لبانم کرده بود...

در راه بازگشت، فکر می کردم به خودم، برادرم، گذشته ای که بر او رفت و مرگی که نابهنگام او را در آغوش کشید...

قلبم فشرده می شد ومی خواست ازسینه ام بیرون آید. درد و درد و درد....

.

.

.

زنگ زنگ زنگ

بر صفحه موبایلم نام عزیزی را خواندم. احوالپرسی اش مرا دگرگون کرد. درست در لحظاتی که نیاز داشتم، به دادم رسید و مرا به خود آورد...

حال با عزیزی دیگر صحبت کن...

غافلگیرشدم...

تلفن را که قطع کردم، قلبم لبریز از شادی بود. نشاطی همراه با آرامش میهمان قلب شکسته ام شده بود. بی نظیر بود... 

.

.

.

خوب که می اندیشم، در می یابم مهم نیست قلب های نزدیکان با تو چه می کند، مهم این است که قلب هایی بیگانه چونان به تو نزدیک است که شادی را بسان تحفه هایی الهی به خانه قلبت هدیه می دهند...

دوستان خوب خدا! سپاس گزارم.




خدایا! برای شادمانی، تندرستی، توانگری، عشق پایدار و دوستان خوبم سپاس می گذارم.


من از خوشبختی دیگران نیز احساس خوشبختی می کنم.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.