درباره لزوم اندازه گیری زمان برای بچه ها صحبت می کنم تا بحث را بکشانم به وسایل اندازه گیری زمان و ساعت را تدریس کنم...
بحث می کشد به این که هر کاری باید در وقت و زمان مشخص خودش انجام شود وگرنه وقت از دست می رود و زیان می بینیم.
چند مثال کودکانه می زنم:
اگر خواب بیفتید و دیر به مدرسه برسید ممکن درس را از دست بدهید...
اگر پدرتان دیر به اداره برسد، ممکن است یک جلسه مهم را از دست بدهد...
.
.
.
رضا دستش را بلند می کند و منتظر اجازه من نمی ماند و می گوید: مثل پدر من! اصلا جلسه دوست ندارد.
همیشه از جلسه ها فرار می کند. مثلا همین دیروز ما را به خانه مامانی برد تا از جلسه ساختمان فرار کند!
من:
دهه هشتادی های زبل:
رضا:
لباس خریده ام.
برای مادر و عمه ام.
که از عزا درآورمشان...
زود گذشت...
54 روز...
و روزها که از پی هم می آیند و می روند...
دیری نخواهد پایید که سال کهنه برود و سال نو بیاید.
غم تو ای برادر اما هیچ وقت کهنه نخواهد شد و از دل بیرون نخواهد رفت...
جگرسوز است...
پی نوشت: خدایا! صبر بده.