آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

دست پخت

این پست به درخواست تنی چند از دوستان عزیز نگاشته شده است و جا دارد همین جا از خانم یلدا که سال گذشته به ایشان قول دادم اما به آن عمل نکردم، عذرخواهی کنم. البته احتمال می دهم آن چه موجب بدقولی من شده، قصد نوشتن یک پست مصور بوده که البته به مرور زمان از یادم رفته است.به هر حال از این خواننده محترم پوزش می طلبم.

و اما بعد:

هر کسی در آشپزی فوت و فن هایی به کار می بندد که باعث می شود، نتیجه به دست آمده با دست پخت دیگران یکسان نباشد. برای همین است که همه ما از مواد اولیه مشابهی استفاده می کنیم اما دست پختی متفاوت با دیگران داریم. در این میان تجربه بسیار مهم است. صدالبته اولین سوپهای جویی که می پختم به خوشمزگی سوپهای چند سال اخیرم نبوده اند و این مهارت فقط و فقط به مدد تجربه ای به دست آمده که آن را بی کم و کاست در اختیار شما عزیزان قرار می دهم.

اولین قدم برای پختن یک سوپ خوشمزه، داشتن یک عصاره مرغ خوش طعم است. نه! اشتباه برداشت نکنید. من هیچ عقیده ای به این عصاره های آماده مرغ ندارم بلکه خودم در خانه آن را تهیه می کنم.

من خودم مرغ را تکه تکه می کنم و کار تکه کردن فروشنده ها را نمی پسندم. چون برای خوش طعم شدن مرغ، باید تکه ها کوچک باشد و فروشنده ها علاوه بر این که مرغ را درشت تکه می کنند. قسمت استخوانی پشت مرغ را طوری برش می زنند که استخوان به ران یا سینه متصل است.

در تهیه غذاها فقط از ران و سینه استفاده می کنم و بال و گردن و پشت را برای تهیه عصاره مرغ کنار می گذارم. 

عموما وقتی 5 یا 6 مرغ می خرم، بال و گردن و پشت آنها + 2 یا 3 ران کامل را در قابلمه ای بزرگ می ریزم و به آن آب اضافه کرده و روی شعله قرار می دهم تا جوش آید. وقتی جوش آمد، کف روی مواد را می گیرم. حالا وقت اضافه کردن سبزیجات است. 2 یا 3 هویج پوست گرفته تکه شده، یکی دو عدد فلفل دلمه ای بدون دانه، یکی دو ساقه کرفس، تکه های بزرگ دو پیاز، چند حبه سیر پوست گرفته، چند شاخه دارچین، چند عدد هل و کمی پودر کاری در قابلمه ریخته و شعله را کم نموده اجازه می دهم تا مواد بیش از سه ساعت با حرارت کم بپزند.

پس از خاموش کردن شعله و سرد شدن مواد، تکه های مرغ را از استخوان جدا کرده و ریش ریش می کنم. سبزیجات را دور ریخته و آب مرغ را صاف نموده به مرغ ریش ریش شده می افزایم.

ماده حاصله را در ظرفهای دردار ریخته و فریز می کنم. به این ترتیب همیشه عصاره مرغ غلیظ و خوش طعمی در اختیار دارم که از آن در پخت سوپها و حتی عدسی استفاده می کنم.

و اما سوپ جو ساده:

مواد مورد نیاز: جو پرک / هویج / پیاز / کمی روغن و کره / جعفری / نمک، فلفل، دارچین و زعفران دم کرده / آبلیمو



من ترجیح می دهم که از جو پرک در تهیه سوپ استفاده کنم. (دوست ندارم جو کامل زیر دندانم بیاید. ) نیم ساعت قبل از پخت جو پرک را خیس کرده و سپس می پزم. وقتی نیم پز شد، هویج را اضافه می کنم و تا هویج بپزد، یک پیاز داغ حسابی آماده می کنم. البته از مقدار کمی روغن و بیشتر کره استفاده می کنم و وقتی پیاز داغ طلایی شد، کمی دارچین و فلفل افزوده و تفت کوچکی داده، سپس پیاز داغ و مقدار کافی عصاره مرغ را به سوپ اضافه می کنم. تا حالا حتما سوپ جا افتاده است. نشان سوپ جا افتاده لعاب دار بودن آن است. نمک و جعفری ریز خرد شده و زعفران دم کرده را اضافه کرده و خوب سوپ را هم زده و شعله را خاموش می کنم.

وقتی سوپ از قل زدن افتاد، آبلیمو را اضافه می کنم.

علت اضافه کردن جعفری در آخر پخت این است که حرارت زیاد عطر جعفری را از بین می برد. با همان حرارت، جعفری به اندازه کافی می پزد و نیازی به قل زدن نیست.

البته اگر برای مریض سوپ بیزم، پیاز داغ و ادویه ها حذف می شود و فقط کمی کره می افزایم.

در صورت تمایل، قارچ خرد شده را قبل از اضافه نمودن پیاز داغ، داخل سوپ می ریزم. البته ذائقه خانواده ام قارچ را می پسندد، اما در سوپ نذری قارچ نمی ریزم چون ممکن است همگان طعم آن را نپسندند.

مطمئن هستم همه شما دوستان عزیز دست پخت خوبی دارید. هدف من به اشتراک گذاشتن تجربه ام بود. لطفا مرا از نظرات و تجربیات مفید خود مستفیض فرمایید.




پی نوشت:عکس سوپ سفید را از آرشیو دست پخت هایم بیرون کشیده ام. در فرصت مناسب این پست با عکس مرتبط مصور خواهد شد.




اولین میهمانی افطاری

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بباف و بباف 2


اگر یادتان باشد قرار بود برای پسرم پلوری به مدل زیر ببافم.



 دستباف من



پشت لباس



روی آستین



پی نوشت:

از بیتای عزیزم به خاطر راهنمایی هایش در بافت این لباس، سپاس گزارم.

من نخ ظریفی انتخاب کردم و به همین دلیل بافت خیلی کند پیش می رفت. یک آستین را بافتم اما از مدل خطوطی که روی آن انداخته بودم، خوشم نیامد و آن را شکافته، دوباره بافتم.

با توجه به ظرافت نخ، یقه لباس به نظرم خوب نشده بود؛ آن را هم باز کرده و دوباره با نخ دولا بافتم تا خوش حالت و آهار دار بایستد که فکر می کنم موفق شده باشم.

این اولین بافت بزرگسال من بود. فردا با دخترم به پاساژ پروانه خواهیم رفت تا دوباره کاموا بخرم. پروژه بعدی بافت شال و کلاه برای دخترم است. مشتاقانه پذیرایی مدلهای پیشنهادی شما هستم.


خاج خانم نوشت: دخترم! دو روز دیگه که این لباس براش کوچیک شد، به کسی ندیش ها!نگهش دار برای پسرش!

من: چشم حاج خانم!


خدایا! برای شادمانی، تندرستی، توانگری و عشق پایدارم سپاس می گذارم.



پذیرایی پاییزی

میهمانهایم رفته اند. ظرفهای شسته ی چیده شده روی پارچه سفید چشمک می زنند و مرا به سوی خود می خوانند. شاید دلشان برای جایگاه همیشگیشان در داخل کابینت تنگ شده است.

سینی چای را روی میز می گذارم و روی مبل می نشینم و چای لیوانی را جرعه جرعه می نوشم. خستگی به تدریج تنم را ترک می کند و حس ناب رضایت، جایگزین آن می شود. به روزی که گذشت فکر می کنم.

به میهمانانم و غذایم که عالی شده بود.

مرغم را به روش دیگری پخته بودم. در کره تفتش داده و کمی پیاز سرخ شده و آب پرتقال و شاخه های دارچین و چند دانه آلوی تازه پوست شده، به آن اضافه کردم و اجازه دادم با همان آب پرتقال بپزد و در آخر هم زعفران دم کرده به آن افزودم.

برای دورچینش هویج و سیب زمینی خلال شده آماده کردم و برای رویش هم ریواس سرخ کردم.

نیمی از ته دیگ برنجم سیب زمینی بود و نیم دیگرش، ورقه های کدو حلوایی.

سفره ام رنگین بود و طعم خوراک ها عالی!

.

.

.

من این وجه زنانه ام را دوست دارم. برنامه ریزی برای میهمانی و پذیرایی دلچسب از میهمانانی که به خانه ام برکت می آورند. از آشپزی لذت می برم و با کمال میل بدان می پردازم.

تهیه ترشی و شوری و مربا های رنگارنگ، روحم را از حس رضایتمندی از خود، سرشار می کند.

من ذوق و سلیقه ام در مهمان داری را دوست دارم.

من خانه داری را دوست دارم.

من خودم را دوست دارم.

من از زن بودن خودم و داشتن ظرافت و سلیقه زنانه ام لذت می برم.

خوشحالم که خودم هستم.


خدایا! برای شادمانی، تندرستی، توانگری و عشق پایدارم سپاس می گذارم.

وقایع اتفاقیه

همه چیز از پنج شنبه هفته پیش شروع شد.

وقتی با همسرم سری به میدان تره بار زده و وسایل ترشی خریدیم...

خرد کردن، شستن، مخلوط کردن مقدار کمی ترشی بیشتر از یک نبم روز وقت نمی گیرد اما وای به وقتی که بانوی خانه ای جوگیر شود و خیار، بادمجان، گوچه فرنگی، لوبیا سبز، کلم گل و برگ، شلغم فرنگی، کرفس، فلفل، سیر، هویج فرنگی، بامیه، زرشک، آلو و ...، آن هم به مقدار فراوان بخرد.

خانمی که شما باشید. از ساعت 3 روز پنج شنبه تا آخرین لحظات روز دوشنبه مشغول تهیه ترشی و شوری بودم. از ترشی مخلوط و لیته گرفته تا خیار شور و سالاد زمستانی و ترشی بامیه و لیمو و ...

از آن گذشته بادمجان و لوبیا سبز و بامیه هم فریز کرده ام.

ظهر روز سه شنبه که از مدرسه برگشتم، در حالی که از شدت کم خوابی و خستگی رو به بیهوشی بودم، اعلام کردم که امروز فقط می خواهم بخوابم و متوجه نشدم کی خوابم برد و چگونه سه ساعت سپری شد اما وقتی با سردرد و گرفتگی بدن از خواب برخاستم، دانستم که سرماخوردگی مرا سخت در آغوش گرفته است. در همین حین جاری پیام داد و ما را برای صرف ناهار در روز عید به خانه اش دعوت نمود.

بعد از چند روز شلوغ و پرکار، شما هم که باشید، قبول می فرمایید و دعوت جاری را لبیک می گویید. سرما خوردگی کیلویی چند؟

اما دیگر باید خیلی دل خجسته ای داشته باشید که سرماخوردگی را روی کول بگیرید و عصر همراه جاری و بچه ها روانه بازار شوید و مدام نظر دهید که فلان بافت قشنگ تر است و آن یکی خوش رنگ تر و ....


پی نوشت:

اگر شما هم مثل آفرین بانو عاشق خرید باشید و به برکت همراهی جاری، کاپشن 165 هزار تومانی را 120 هزار تومان و پانچوی بافت 75 هزار تومانی را 54 هزار تومان بخرید، به سرماخوردگی محل نمی دهید، پیدا کردن پرتقال فروش هم با خودتان.