آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

پرده

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بوی زندگی

بوی قرمه سبزی کم کم دارد فضای خانه را پر می کند.

چند روز است که همسر هوس کرده و تا امروز پختنش را به تعویق انداخته ام.

قرمه سبزی از آن غذاهاییست که باید برایش وقت گذاشت. باعشق پخته و اهل خانه را به بوی زندگی میهمان کرد.

باید سحرخیز بود...










پی نوشت: این روزها هر روز تا 8 می خوابم. امروز هم محض انجام کاری اداری سحرخیز شده ام.

گوشتان را بیاورید جلو: برای همین خواب های طولانی تابستان است که مهرم آرزوست!

...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

استراحت

صرف نظر از امتحانات بچه ها و مشغولیات شدید همسر، آن قدر از سفر کوتاهم به شهرستان خسته شده بودم که کل تعطیلات را به استراحت گذرانده ام.

غیر از یکی دو بار که غذایی پخته و احیانا ظرفی شسته ام.

به همین سادگی و راحتی!

بهترم


پیرو پس قبلی دیشب حال خیلی بدی داشم. آنقدر بد که به پروپای اهل خانه هم پیچیدم و به روی همه توپیدم تا توانستم متقاعدشان کنم که اندکی مرا به حال خود بگذارند.

امروز خیلی بهترم. همین الان می خواهم قلمه هایی را که از دختر عمه ام گرفته ام بکارم.

منتظر یک پست عکس دار باشید.


پی نوشت: خاموش هایی که می خوانید و می روید، حواستان جمع باشد. شاید رمز عوض شد.