آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

قوانبن نادرست

از یک ساعت پیش تا کنون جلوی سینک ظرف شویی ایستاده و تعداد زیادی برگ مو را دانه دانه شسته ام.

حالا آقای همسر بقیه اش را برده تا در داخل حیاط درون یک تشت بزرگ برایم بشوید و آب حاصل از شست و شو را هم پای گیاهان باغچه بریزد.

اقای همسر قول داده است چند بار برگ ها را بشوید تا خوب تمیز شوند.

اقای همسر معتقد است من اسرافکارم.

آقای همسر شدیدا از اسراف بدش می آید.

طبق قانون نانوشته ام برگ مو باید دانه دانه شسته و دم گیری شود. آقای همسر قوانین نانوشته مرا قبول ندارد.

نه تنها کمر که مهره های گردنم هم درد می کنند.

کاش آقای همسر کمی زودتر این پیشنهاد را می داد.