می خواهم دلمه بادمجان بپزم.
شکم بادمجان ها را از مایه گوشت پر کرده و سرشان را گذاشته می دوزم.
دخترم از راه می رسد.
بعد از مدتی صدایش می کنم:
-: مامان! بیا ببین تا یادبگیری چطور دلمه بپزی!
-: من از این کارها خوشم نمیاد.
-: پس وقتی مستقل شدی و دلت خواست دلمه بادمجان بخوری، می خوای چیکار کنی؟
-: نمی خوام.
-: اگه بچه هات خواستند؟
-: چیزی به نام مادربزرگ وجود دارد!
-:
...
پی نوشت: معلوم است چه در انتظار من است!