آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

...

خانه ام تمیز و مرتب است. آجیل هایم را در ظرف ها ریخته ام.میوه هایم را شسته ام، سوپم نیمه آماده است و فقط مانده کمی تمیز کاری آشپزخانه و بار گذاشتن غذا و پختن کیک و تهیه سالاد.

نه مثل این که پس و پیش و هر دو آستینش مانده است!

از صبح حالم خراب است. به آخرین حدی که بتوانید تصورش را بکنید. انگار نه انگار که قرار است تا چند ساعت دیگر به این خانه میهمان وارد شود.

دلم یک شانه صمیمی و یک دل سیر گریستن می خواهد.

خدا کند تا سر شب بهتر شوم!



نظرات 4 + ارسال نظر
heti پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:27 ب.ظ http://khalehhetiking.persianblog.ir/

با اومدن مهمونها خوب میشی .امیدوارم یلدای خوبی داشته باشی

ســــــــــــارا پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:39 ب.ظ http://www.gelayol.blogsky.com

ایشالا زود خوب شه حالت خانومی گل...

آمــــــــین

رایحه ی اردیبهشت پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:19 ب.ظ http://http://mahia63.blogfa.com/

یلدا مبارک،آفرین خانم کدبانو..
به نظرم اصل کار همون خونه ست که مرتبه،بقیه کارها دوست داشتنی تره.

شادی جمعه 1 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:20 ق.ظ

یلدامبارک بانو. باخوندن پستای تو من پرازآرامش میشم.

فک کنم خودتم خیلی آروم و باحوصله باشی.

اتفاقا شاد و خیلی شلوغم و البته جیغ جیغو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد