چند روز است که میهمان داشته ام و نتوانسته ام از پدرم حالی بپرسم. گوشی ام را بر می دارم تا با پدرم تماسی بگیرم. لیست مخاطبین را بالا و پایین می کنم اما هرچه بیشتر می گردم، کمتر می یابم.دستانم می لرزند...
از همسرم کمک می خواهم. با گوشی اش با شماره پدرم تماس می گیرد و گوشی را به دست من می دهد اما کسی گوشی را بر نمی دارد. نگران می شوم....
از خواب بیدار می شوم...
کمی طول می کشد تا یادم بیاید از آن چه بر من گذشته است...
اشک هایم فرو می ریزند.
کاش...
خدایش بیامرزد
خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه!
بعضی خوابها از بعضی واقعیتها هم غم انگیزترند.واقعیترند،آدم رو نابود می کنند..تمام..
چی شدددد؟
عزیزم تازه فوت کردن ینی؟؟؟
به هر حال ...نمیدونم چی بگم..تسلیت گفتن هم راستش خوشم نمیات...اخه ینی چی تسلیت...
کی میتونه حال یه دختر رو بی پدر تصور کنه...
الهی روحشون شاد عزیزم و دل تو هم ارووم
صد سال هم بگذرد، داغت کهنه نمی شود و هر روز دلتنگ تر از روز پیشی!
سلام مهربونم،خدا پدرعزیزت را قرین رحمتش کنه، جدایی همیشگی تو این دنیا از یک عزیز سخته،اما این دنیا با همه متعلقاتش خونه موقت همه ما هستش،و همه امون مهمونیم،به این دید نگاه کن پدر زودتر و با سربلندی پیش معبودش رفته و خوش به سعادتش که یک دختر خوب تو این دنیا داره که انقدر براش ارزش میذاره و همیشه به یادشه،هریادی که از پدر مرحومت میکنی ارزشش خیلی خیلی زیاده.بوس
ممنوم من اگه شما دوستان عزیز را نداشتم چه می کردم؟
خدا را هزاران بار سپاس به خاطرداشتن دوستان فهیمی چون شما!