آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

اشک های یک مادر

زنگ تفریح دیروز، در دفتر مدرسه یکی از همکاران ناهارش را با ترشی صرف می کرد. صحبت از ترشی شد و .... اشک از چشم های آن یکی همکارمان سرازیر شد.

دلجویی که کردیم متوجه شدیم ترشی بهانه ای شده برای بروز دلتنگی دوری از پسرش که دو ماهیست برای ادامه تحصیل به سوی آب ها کوچ کرده است...

می گفت: سیامکم ترشی زیاد دوست دارد.

فقط یک مادر است که می تواند چنین بی ریا دلتنگی اش را بروز دهد.
نظرات 15 + ارسال نظر
سمیه مامان ایلیا سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ق.ظ http://somy1359.persianblog.ir

سلام
از کامنتتون خیلی خوشحال شدم
بله شما رو دقیقا یادمه یکی از خواننده های وبلاگم بودید که گاهی هم کامنت می زاشتید.

خانم اردیبهشتی سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 ق.ظ http://mayfamily.blogfa.com

سلام
هوم! درک می کنم! خیلی برای مادر سخته...

5 دقیقه تا آشنایی سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ب.ظ http://5time.blogfa.com/

واقعا این مادری هم بد دردیست

مادری درد نیست درمان است!

بازیگوش سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ب.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir/

اخیییییییییییی

عسل سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:38 ب.ظ http://injamadresenist.persianblog.ir/

فقط یه مادر میتونه اینهمه لطیف باشه ...

صبور سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:23 ب.ظ http://saboraneh.blogfa.com

آخییییییییییییی

یلدا نگار سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:58 ب.ظ http://yaldanegar.persianblog.ir/

قابل درکه...خدا حفظ کنه همه مادرها را و فرزندانشان را برای مادرهایشان.

آمین!

نوا چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ق.ظ http://navaomom.persiablog.ir

خدا این حس رابه همه اونهایی که دوست دارن تجربه کنه بده
واقعا عجیبه.

آمین!

آفاق چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ق.ظ http://b-arghavani.blogfa.com


آخی این مادرا چقدر فرشته اند

فکر می کنم نمیشه به همه نعمیمش داد!

بیتا چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:05 ق.ظ http://www.titantarin.blogfa.com

اره انصافافقط یه مادر میتونه اینجوری باشه...ولی یادمه وقتی نبودم شاخ نبات هم هرچی میخورد به مادرم میگفت مامان اینوخیلی دوست داشت یعنی الان اونجاهست که بخوره؟

خب دل به دل راه داره!

گلدونه چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:50 ق.ظ http://tondokhond.persianblog.ir/

ای جااااا ن
ایشالله سیامکش باعث سربلندی و افتخارش باشه تا این روزای دلتنگی فراموشش بشه

انشاء الله! الهی همه بچه ها چراغ دل مادراشون بشن.آمین

گلدونه چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:50 ق.ظ

کاش اجازه بدی کامنتت رو تائید کنم.
چراخصوصی گذاشتی؟
چیز بدی که نگفتی

از ترس جانم!

زهرا چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 ق.ظ

افرین بانوی عزیزم سلام.من یک هم یک معلم مشهدی هستم که چندی است از نوشته های شما لذت میبرم.خواستم بگم دوست دارم. همیشه شاد باشی وپرتوان

رستگار چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ق.ظ http://lull.blogsky.com

بنظر من همه ی مادرا اینطوری نیستن

فرمایشتون متینه!

مهربانو شنبه 30 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ب.ظ http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

یاد مامان افتادم که ازمون دوره:(
خدا حفظشون کنه....

خدا سایه همه پدر و مادرا رو روی سر بچه هاشون حفظ کنه!آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد