آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

تدبیر؟

دو سه هفته ایست به ریزها رسیده ام. ضرباتی که باید سریع نواخت و البته برای رسیدن به مطلوب مورد نظر، باید زیاد تمرین کنم.

دست هایم اما یاری نمی کنند. درد می گیرند. خیلی زیاد...

.

.

.

.

.

.

آن قدر مدیر فرهنگسرایی که کلاسم در آن برگزار می شود، با تدبیر است که بدون هماهنگی با مربی، هنرجو ثبت نام کرده است.

هفته پیش که به فرهنگسرا مراجعه کردم، ابتدا به اتاق مدیریت رفتم تا وجه کلاس را بپردازم. وقتی بیرون آمدم، در کلاسم بسته بود.

همیشه سر ساعت مقرر، مربی در را باز می کرد و هنرجو را به درون می خواند. حالا اگر یکی دو دقیقه ای دیرتر در را باز می کرد، از تاخیر پیش امده عذرخواهی می کرد( خانم با ملاحظه ای است.) لذا من به خود اجازه ندادم اساعه ادب کنم و احیانا وسط کلاس در بزنم و مزاحم شوم.

آن روز یک ربعی از کلاس گذشت اما کسی بیرون نیامد. نمی دانستم کسی درون کلاس هست یا خیر! از مدیر پرسیدم که  کلاس تشکیل می شود؟

جواب داد: به گمانم مربی تان طبقه پایین باشند. چند دقیقه دیگر خواهند آمد.

آن روز در طبقه پایین آزمون داستان نویسی هم برگزار می شد و من که می دانستم مربی خودش در کلاس های داستان نویسی شرکت می کند، گمان کردم آزمون دارد و چند دقیقه ای دیگر هم منتظر ماندم اما خبری نشد.

می خواستم دوباره از مدیریت سوال کنم که ناگاه در باز شد و هنرجوی بسیار جوانی خارج شد و مربی مرا به درون خواند.

علت این که ساعت کلاس من به یک هنرجوی تازه وارد اختصاص داده شده است، را جویا شدم؟

مربی جواب داد که: از مدیریت سوال فرمایید که من در جریان نیستم.

کلاس که تمام شد، از مدیریت سوال کردم. جواب شنیدم که شرکت کننده ها زیاد هستند و در روند کلاس ها بی نظمی به وجود آمده است.

گفتم که تا حالا من دو ترم در همین ساعت آمده ام و حالا بدون هیچ اطلاعی نباید ساعت کلاس مرا به دیگری اختصاص می دادند.

مدیر گفت: حتما رسیدگی می کند و ساعت کلاس مرا تلفنی اطلاع خواهند داد.

یکی دو روز بعد مدیر زنگ زد و گفت که ساعت برگزاری کلاس شما چهارشنبه ها ساعت 19 خواهد بود. تشکر کرده و خداحافظی نمودم. غافل از آن که در یک ماه آینده، آن ساعت مقارن با لحظات نزدیک به افطار خواهد بود و طبیعتا برای من و مربی برگزاری کلاس دشوار خواهد بود.

فردای آن روز مربی زنگ زد و خبر داد که با توجه به نزدیک شدن ماه مبارک، آن ساعت زمان مناسبی برای شروع کلاس نیست و از طرفی با توجه به تعداد زیاد شرکت کننده ها، زمان دیگری برای برگزاری کلاس من در فرهنگسرا باقی نمی ماند و از من خواست در آموزشگاه دیگری که در آن تدریس می کند، ثبت نام کنم.

آن آموزشگاه کمی دورتر از فرهنگسرا و البته هزینه کلاس هایش کمی هم گرانتر است.

حالا نمی دانم روی مربی را زمین بیندازم و از حق خودم دفاع کنم و از مدیر بخواهم زمان مناسبی برای من در نظر بگیرد یا به خواهش مربی توجه کنم و حق خود را نادیده بگیرم که در این صورت، علاوه بر کمی دوری راه، باید هزینه بیشتری هم بپردازم.


نظرات 15 + ارسال نظر
سهیلا جمعه 14 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:15 ب.ظ http://nanehadi.blogfa.com/

عجب

بله!

.آزی. جمعه 14 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:40 ب.ظ http://rouzhayerangi.blogfa.com/

حق گرفتنی است.
حق شما ضایع شده برای چی باید دوباره برای دوم هم کوتاه بیایین؟

درسته

heti شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:20 ق.ظ http://khalehhetiking.persianblog.ir/

خب حق با شماست که قدیمی تر هستین .این چه کاریه ؟

درست می فرمایید.

برای تو شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:33 ق.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

اول با فرهنگسرا باید صحبت کنی حق نداشتن چنین کاری را انجام بدهند بی انصاف شدن مردم
اگر درست شد که از مربی عذر خواهی می کنی اگر هم نشد که به مدیر فرهنگسرا بگو که ار اونحجا خواهی رفت تا بدونن که شاگرد خوبشون رو از دست دارن می دهند

رفتم و صحبت کردم و مدیر قبول کرد و ساعت کلاس خودمو بهم برگردوند.

مریم راد شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:48 ق.ظ http://mmrad.blogfa.com

کوتاه بیای برای دفعات بعد و آدمای دیگه تکرار می شه .... کوتاه نیا :)

امروز رفتم و موضوع رو به مدیر گفتم. اعتراف کرد که خیلی سرشون شلوغه اما برام همون ساعت خودمو خالی کرد.

مارال و آلنی شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:58 ب.ظ http://maraloalni.blogfa.com

خوب خدا رو شکر که درست شده و همن ساعت قبلی رو داری دیگه به نظر من هم باید حقت رو میگرفتی عزیزم.

ترنج ...ام شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:41 ب.ظ http://toranjbanooo.blogfa.com

خب با توجه به کامنت بالا به خیر تموم شده ...با ارزوی موفقیت برای شما ...

ممنونم

مانا( آش شله قلم کار) شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:02 ب.ظ http://sooratakam.persianblog.ir

من به جای شما بودم از حق خودم دفاع می کردم

جایتان خالی دفاع کردم حسابی

صبور شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:05 ب.ظ

خوشحالم که صحبت کردی و ساعت خودت و حق خودتو پس گرفتی

ممنونم

حکیم بانو شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:32 ب.ظ

سه شنبه هفته قبل برای کلاس شنای دخترم هم این مساله پیش آمده بود. اعتراض کردم. با مدیریت استخر هم بحثم شد که صد البته کوتاه آمد.

مسئله اینه که برای ترم تابستونی هنرجو زیاد ثبت نام کردند و چون کلاس های موسیقی خصوصیه، مکان کم آوردند. قرار شد کلاس من تو سالن اجتماعات برگزار شه

بانو سرن (خاکستر و بانو) شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:46 ب.ظ http://banooseren.blogfa.com/

خب تلاشتو برای گرفتن کلاست بکن. اما اگه نشد هم وقفه ننداز وسطش پشتت باد میخوره آفرین جونم و ممکنه دیگه نری سراغش

کلاسمو پس گرفتم.
مگه جرات دارن نرم؟ همسرم اجازه نمیده!

sayeh شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:40 ب.ظ

وای من عاشق دف هستم
میخوام برم اما هی تنبلی میکنم
اسونه؟

اسون تر از اون که فکرشو بکنی. فقط تمرین میخواد و پشتکار!

عسل شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:17 ب.ظ http://injamadresenist.persianblog.ir/

گویا بنده دیر رسیدم و دفاع هم کرده ای آفرین جان و خوشحالم که همین کار رو انجام دادی عزیزم

ممنونم.

ماجراهای مریمی دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:49 ب.ظ http://merrymiriam.persianblog.ir/

اصلا کوتاه نیای‌ها! سفت وایسا بگو ساعت کلاس من کی شد؟!
این یعنی من همینجا هستم. فقط ساعت‌ش رو بگید!

درست شد با همین روشی که شما می فرمایید.

مهتاب سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:39 ب.ظ

منم کلاس دسر فرهنگسرا اشراق ثبت نام کردم 2 بار برگذار شد و یلدشون رفت که به من خبر بدهند امروز رفتم و پولمو پس گرفتند و البته دریغ از عذر خواهی

حق رو باید گرفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد