آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

دختران شاه پریان

با دوستم جلوی در هشتی خانه ای ایستاده بودیم. پیش رویمان دو در چوبی بود. می دانستم اولی به ورودی کوتاهی باز می شود. دودل بودم. حس کردم دوستم از در دیگر گذشت. به دنبال او از دری گذشتم که به راهرویی تاریک و طولانی منتهی می شد. اما دیگر دوستم را ندیدم. از راهرو که گذشتم یه خانه ای رسیدم با حیاطی بزرگ و روشن و دلباز...

آن چه در وهله اول مرا شگفت زده کرد، حضور دخترانی بود که در حیاط و تراس جلوی اتاقها می خرامیدند...

با پوستهایی تیره یا روشن.

از آن میان دخترکی بود قدبلند با لباس آبی روشن و پوستی سپید، گونه هایی به لطافت گل و گیسوانی از رشته های شکوفه های صورتی گیلاس که با هر  موجی که به خرمن گیسوانش می داد،  فضا را سرشار از گلبرگهای معطر می نمود...

از میان آن همه پریچهر، از یکی پرسیدم: کیستید؟

و شنیدم که: ما دختران شاه پریانیم...

من: و آن دری که در همسایگی در خانه شماست؟

دختر شاه پریان: خانه اجنه ها...

.

.

.

و من هنوز مبهوتم از زیبایی و آرامش سرزمینی که در رویا بدان راه یافته بودم.

جالب آن که هر کدام از دختران شاه پریان رنگ پوست خاصی داشتند. درست مانند آدمیان ...



مخاطب خاص نوشت: این پست فقط وصف یک رویاست نه دلیلی بر خرافه پرستی! کما این که در قرآن هم به صراحت به وجود جنیان اشاره شده است.


نظرات 11 + ارسال نظر
دختر معمولی شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ق.ظ http://www.mamooli.persianblog.ir

عجب رویایی

خیلی قشنگ بود.

مقدسی شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:15 ق.ظ http://davoodmoghadasi.persianblog.ir/

سلام
تبریک مرا بخاطر ورود به انجام شاه پریان پذیرا باشید.

آفاق شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:38 ق.ظ http://b-arghavani.blogfa.com

عجب خواب عجیبی

حس قشنگی بود.

خانم اردیبهشتی شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:03 ق.ظ http://mayfamily.blogsky.com

سلام
ربطش را به خرافه پرستی متوجه نشدم ولی خواب خیلی قشنگ و جالبی بود!

احتمالا وقتی برای همسرتون تعریف کردی نگفتند جای ما خالی؟!

خب اگه ایشون بودند که راست میرفتند خونه اجنه ها!

دارچین شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:14 ب.ظ http://darchin-baboone.blogsky.com/

آخی! چه رویای قشنگی! ولی دوستت چی شد؟ فرستادیش خونه اجنه ها؟

نمی دونم کجا رفت؟

صبور شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:38 ب.ظ http://saboraneh.blogfa.com/

خواب قشنگی بود بخصوص جوابتون به کامنت خانم اردی بهشتی

آلما شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:47 ب.ظ

5 دقیقه تا آشنایی شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:14 ب.ظ http://5time.blogfa.com/

چقدر رویات جالب و دوستداشتنی بود . احیانا قبل خواب کتاب خاصی نخونده بودی ؟

نه لتفاقا خیلی هم خسته بودم که خوابیدم.

خانم اردیبهشتی شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:21 ب.ظ http://mayfamily.blogsky.com

راستش به نظر من خیلی کوته نظرانه میاد که امور کل دنیا و هستی را صرفا با مقیاس علم بسنجیم. همه ما تجربیاتی داشتیم که از لحاظ قوانین علمی قابل توجیه نیست. ذهن محدود انسانی که حتی نمی تونه قوانین حاکم بر بدن خودش را کامل کشف کنه چه طور می تونه قاطعانه بگه چیزی هست یا نیست؟! از کجا معلوم اصلا این قوانین حتمی باشند؟! درست باشند؟! شاید ذهن و عقل ما هنوز یاری نمی کنه!

فرمایشتون کاملا متینه! اما همه که مثل شما نمی اندیشند.

پرندیک شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:55 ب.ظ

چه خواب قشنگی
ایشالله همیشه ازین خوابا ببینید


ایشالله نصیب شما هم بشه

حکیم بانو چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:19 ب.ظ

چه خواب خوبی...

جاتون خالی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد