آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

نو که آید به بازار...


از وقتی بافتنی به دست گرفته ام، هر شب ساعت 11 یادم می آید که دف تمرین نکرده ام. 


برچسب را که انتخاب کردم، خاطره ای یادم آمد:

سالها پیش در روزگار نوجوانی، عموجانم کتابی با عنوان « روز عقد کنان » در دست دختر عمه ام دیده و پرسیده بود:« چه می خوانی؟»

دختر عمه حاضر جواب:« هیچ! اوقات فراغت پر می کنم.»

نظرات 12 + ارسال نظر
بانوی ماه یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:31 ق.ظ http://mid-day-moon.blogsky.com

منم عجیب یه مدت هوس بافتنی بافتن و گوبلن بافتن به سرم زده بود.
با بدبختی یه کوبلن پیدا کردم اما هنوز دستشم نزدم :))
فکر کنم بافتنی هم بگیرم همین میشه

خب من باید ببافم که به زمستون برسه

باران یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:31 ق.ظ http://baranedelpazir.persianblog.ir

چند مدتی هست دارم دو تا عروسک میبافم دیشب که تا 3 براش بیدار بودم

چه جالب! میگن بافتنی مثل تخمه خوردنه! به سختی میشه ازش گذشت.

پریسا یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:12 ق.ظ http://rozanehayeman91.blogsky.com/

سلام عزیزم اون پست با معرفی کامل شد خوشحال میشم بیای دوباره

در اولین فرصت

بانو سرن (خاکستر و بانو) یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:22 ق.ظ http://banooseren.blogfa.com/

یعنی تا آخر زمستون نمی خوای دف تمرین کنی؟

خداییش یادم میره.

همنفس یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:26 ق.ظ http://halman.blogfa.com

دختر معمولی یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:15 ب.ظ http://www.mamooli.persianblog.ir

اصولا هرچیزی رو که آدم بخواد یاد بگیره همین جوری میشه.
تمرینا همیشه آخر شب یاد آدم میان، چه آدم یه بچه ی ده ساله ی دبستانی باشه، چه یه مامانِ کلاس دف برو!

گل گفتید.

یلدا نگار یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:20 ب.ظ http://Yaldanegar.persianblog.ir/

چه با مزه گفته بود دختر عمه ات،منم بافتنی خوشم میاد اما نمی بافم،خواهرم برای دختر و پسرش و بچه های داداشم کلاه میبافه ،دوستم دارم ساعتها بشینم فقط نگاه کنم از بس زیبا میبافه.و کارش زیبا در میاد،کلاه دخترشو دستم میگیرم ساعتی تو دستم نگه میدارم و به نظم زیباش خیره میشوم،یکبار دوران مدرسه معلم حرفه و فن خواهرم بهش گفته بود:خوش به حال مادرت

خب شما که چنین گنجی کنارتون دارید، هر چه زودتر دست به کارشید و ازشون یاد بگیرید که یه ساعت دیگه دیره.
می تونید عکس کارهای قشنگشونو تو وبتون بذاربد تا ما هم ابده بگبربم.

گلابتون بانو یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:41 ب.ظ http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

بافتنی که بزرگترین پر کنده اوقات فراغته!

بله!

فاطمه دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:10 ق.ظ http://engarehayam.blogfa.com

از آشنایی باهاتون خوشحال شدم
راستی وبلاگم آماده شد. اگر به کتاب و ادبیات علاقه دارید سر بزنید خوشحال می‌شم

bookshelves.blogsky.com

ممنونم. حتما!

صبور دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:52 ق.ظ http://saboraneh.blogfa.com/

کاش منم وقت داشتم ببافم دست کم دخترم کیف میکرد که ژاکت دستبافت مامانم رو پوشیدم

یه کاموای ضخیم بگیری که زود پیش بره. اینطوری هم شما لذت می برید هم دخترتون

.آزی. دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 05:40 ب.ظ

عاشق اینم که با کامواهای رنگی رنگی ببافم اما پسرک من عاشق تره برای اینکه هر چی بافتم رو بشکافه!!!

خب بهش بگید خوبه یکی کاردستی شما رو خراب کنه؟ اینم کاردستی منه. دوست ندارم خراب شه.
بعد هم از خودش شروع کنید و یه چیزی براش بافید.
شایدم میخواد جلب توجه کنه!

.آزی. دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:17 ب.ظ

نه جلب توجه نیست. کاملا فکر می کنه که این یه بازیه. باید بافته بشه و شکافته بشه. اتفاقا فردا قراره با هم بریم کاموا بخریم براش ببافم. امیدوارم جواب بده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد