دوست خوبم میدونم دلت به درد اومده ولی واگویه ها هم دردی ازت دوا نمیکنه ، سعی کن از روزهات حرف بزنی بدون بودن برادرت،سعی کن برات عادی بشهف میدونم که میگی نشستی لب گود و میگی لنگش کن، اما من درد کم تو زندگیم نکشیدم،شاید وبم رو خونده باشی، تو زندگیم مثل کسی که مدام میبرنش بالای دار و میارنش پایین زجرم دادن، ولی تقریبا دیگه یاد گرفتم به چیزی دل نبندم، دوست داشته باشم بدون دلبستگی ، نمیگم وابستگی که وابستگی اصلا قابل گفتن نیست، این دلبستگیه که آدم رو اینجوری میکنه ، اما باید یاد بگیری بدون دلبستگی دوست داشته باشی
می دونم خدا هیچ کس رو بی نصیب نمیذاره و هر کی رو یه جوری امتحان می کنه. ولی وقتی می نویسم آروم میشم. نوشتن رو روزی شروع کردم که سخت ضربه خورده بودم و به بهبودم امیدی نبود. به توصیه پزشکی نوشتم.حالا دوباره همان روزهای سخت را تجربه می کنم. نمی توانم ننویسم از آن چه در درونم مرا آزار می دهد....
بهترین کار همین نوشتنه .
اتفاقا چقدر خوبه که می نویسی. این طوری سوگواری رو کامل می کنی این طوری اون قلب که در عرض چند ساعت ناگوار ترین خبرها رو شنیده با نوشتن آروم و آروم تر میشه.
افرین جان،همه نوشته هاتو خوندم چه رمزدارها را چه بقیه را،همه ما در زندگی دردهایی را خواهیم داشت که تاب و تحمل را ازمون میگیره ،اما دنیا همینه،هرروز که بگذره یک قدم به عزیزان از دست رفته مون نزدیکتر میشویم ،میدونم مصیبت خیلی بزرگتر از این حرفهاست که من میگم و تحملش به این راحتی ها نیستش ،ولی چاره چه میتونه باشه ،زمان تسکینت میده ،صبر کن و قوی باش افرین جان...
خدا هردویشان را بیامرزد و قرین رحمت کند
آمین
اخه چرا رمز دار؟
افرین عزیز می دونم خیلی سخته تحمل این غصه ولی صبر داشته باش . نمی دونم چه کاری از دستم بر میاد تا تسلای دل غمدیده ات باشم .
آفرین عزیز
داغ سختی دیدی و خیلی زمان میبره تا بهش عادت کنی گرچه مطمئنم هیچوقت باورت نمیشه
ولی ازین داغ ها برای همه هست
من هم برادر از دست دادم و هم پدر
ولی الان دارم خیلی معمولی مثل بقیه زندگی میکنم
دوباره برگرد به زندگی و با پستای قشنگت شور زندگی بیافرین
شما فقط خواهر یک جوان از دست رفته نیستید بلکه
هم معلم چند کودک هستید و هم همسر و هم مادر دو فرزند که تار و پود وجودشون متاثر از وجود و افکار و انرژی های مثبت و منفی شماست
برگردید به زندگی و مطمئن باشید روح آونها غرق آرامشه و این شمائید که بی تابی و غمگینید و غافل از حکمت های خدا
دوستتون دارم
ممنونم. فرمایش متینتونو به گوش جان می سپارم.
حق داری سینه ادم هم یک گنجایشی داره.صبر کن که این چراغ صبر نوریه که خیی از حکمتها رابرایت روشن میکنه.
دوست خوبم میدونم دلت به درد اومده ولی واگویه ها هم دردی ازت دوا نمیکنه ، سعی کن از روزهات حرف بزنی بدون بودن برادرت،سعی کن برات عادی بشهف میدونم که میگی نشستی لب گود و میگی لنگش کن، اما من درد کم تو زندگیم نکشیدم،شاید وبم رو خونده باشی، تو زندگیم مثل کسی که مدام میبرنش بالای دار و میارنش پایین زجرم دادن، ولی تقریبا دیگه یاد گرفتم به چیزی دل نبندم، دوست داشته باشم بدون دلبستگی ، نمیگم وابستگی که وابستگی اصلا قابل گفتن نیست، این دلبستگیه که آدم رو اینجوری میکنه ، اما باید یاد بگیری بدون دلبستگی دوست داشته باشی
می دونم خدا هیچ کس رو بی نصیب نمیذاره و هر کی رو یه جوری امتحان می کنه.
ولی وقتی می نویسم آروم میشم. نوشتن رو روزی شروع کردم که سخت ضربه خورده بودم و به بهبودم امیدی نبود. به توصیه پزشکی نوشتم.حالا دوباره همان روزهای سخت را تجربه می کنم.
نمی توانم ننویسم از آن چه در درونم مرا آزار می دهد....
بهترین کار همین نوشتنه .
اتفاقا چقدر خوبه که می نویسی. این طوری سوگواری رو کامل می کنی این طوری اون قلب که در عرض چند ساعت ناگوار ترین خبرها رو شنیده با نوشتن آروم و آروم تر میشه.
نوشتن منو سبک می کنه. حیف این روزها خیلی خسته ام
افرین جان،همه نوشته هاتو خوندم چه رمزدارها را چه بقیه را،همه ما در زندگی دردهایی را خواهیم داشت که تاب و تحمل را ازمون میگیره ،اما دنیا همینه،هرروز که بگذره یک قدم به عزیزان از دست رفته مون نزدیکتر میشویم ،میدونم مصیبت خیلی بزرگتر از این حرفهاست که من میگم و تحملش به این راحتی ها نیستش ،ولی چاره چه میتونه باشه ،زمان تسکینت میده ،صبر کن و قوی باش افرین جان...
خیلی خسته ام....
تسلیت من رو از صمیم قلب بپذیر دوست عزیز. خیلی ناراحت شدم. خدا بهتون صبر بده.
ممنونم. خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه!
خدا پدرتون رو دوست داشته که داغ فرزند ندیدنت
حالا حکمتشو می فهمم
فاتحه می خونم براشون... من خواننده ی خاموش بودم...
آیا امکان داشتن رمز برای منم هست ؟
خدا رفتگانتونو رحمت کنه.
اجازه می فرمایید بیشتر باهاتون آشنا شم؟