پدرم را در خواب دیدم ...
او هم برای کمک آمده بود...
جالب است مرده ها چنین از دنیای ما زندگان خبر دارند. البته بهتر است بگویم آن زندگان بهتر از دنیای ما مردگان و بیخبران خبر دارند.
.
.
.
وقتی متوجه شدم دارد می رود،صورتش را با دو دستم گرفتم و آنقدر بوسیدم و بوئیدمش که هنوز هم نرمی پوستش را حس می کنم.
یک وداع جانانه! انگار که دیگر هیچ وقت به خوابم نخواهد آمد!
سلام
خدا پدر و برار بزرگوارتون رحمت کنه
دقیقا به موقع می آن
اون زمان هایی که نیاز داریم
روحشون شاد
آمین.
روحشون قرین شادی
آمین
پست غمگین و در عین حال قشنگی بود
خداوند رحمتشون کنه
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه.
روحشون شاد باشه
آمین
انشاءالله که باز هم میاد... من فکر می کنم اگه قلبتون در مورد برادرتون هم کمی آروم تر بشه، برادرتون هم می تونه تو خواب به روح شما نزدیک بشه...
امیدوارم.