آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

نزدیک تر از رگ گردن

باز هم یک 33 ساله ی تپل بذله گو...

مهربانوی عزیزم! چگونه تسلیتت دهم و دعوتت کنم به صبر، وقتی حجم سنگین اندوهت را می دانم که خود نیز چشیده ام...

کلمات قدرت آن را ندارند که انتقال دهنده همدردی من باشند. فقط از خدا برای روح آن عزیز به آرامش رسیده، رحمت و برای همه بازماندگان صبر می طلبم.

خدایش بیامرزد.






نظرات 2 + ارسال نظر
توت فرنگی جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:18 ب.ظ http://setayeshgar58.blogfa.com/

خدا صبر بده چیزی نمیشه جز این گفت

تحملش خیلی سخته!

جیکو شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:31 ب.ظ

روحش شاد. خدا بهشون آرامش بده.

آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد