آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

قدر اقتدار تقدیر

امشب از شبهاییست که احتمال می رود شب قدر باشد.

و من نمی دانم از خدا چه بخواهم.

در طول عمرم نه چندان کوتاهم فهمیده ام آن قدر مقتدر است که هر چه بخواهد می کند...

خیلی هوایم را داشته است اما بیشتر همان بوده که خودش خواسته نه آن چه من می خواستم...

گفتم بیشتر! چرا که آم وسط ها گهگاهی حالی هم به من داده و مقدر کرده عین آن چه من خواسته ام اما...

همیشه او خدایی کرده و خوب هم خدایی کرده و من نمی توانم بگویم بندگی کرده ام که نکرده ام...

قدیم ترها رابطه ام با او بهتر بود.

این روزها نمی دانم چرا کمتر طرفش رفته ام حتی همین ماه مبارک که خیلی دوستش می دارم. نه که خود نخواسته باشم که باز هم مطمئنم کار خود اوست.

4 روزی بیشتر از رمضان نرفته بود که سفر را هدیه داد و بعد هم عذر ماهانه و بعد هم گوش دردی که امانم را برید و به خاطر خوردن مسکن 2 روزی روزه نگرفتم...

نمی دانم چیست اما هر چه هست یک نوع دلخوری که نه بهتر است بگویم دلتنگی است...

بعد از حادثه ای که محسنم را برد و اتفاقات پس از آن که اگر فیلی بود از پای در می آمد، یک جورایی دلتنگم. 

دلتنگی که مانعم می شود بندگی کنم.

تعجب نکنید. شکایت نکرده ام. راضی بودم به رضایش و سعی کردم آن کنم که او را خوش آید.

یادم هست رمضان پارسال فقط عافیت خواستم و بس!

خوب می دانید از رمضان پارسال تا به حال چه بر من گذشته است. ( نه نمی دانید! حق هم دارید. همه را که ننوشته ام. مرگ حق است و مرگ محسن هم خیلی سخت بود اما مطمئنم در آن هم حکمتی بود که دانش اندکم مجال درکش را به من نمی دهد. چه حکمت مرگ زودهنگام پدرم را هنوز امسال فهمیدم. در همان حادثه مرگ محسن فهمیدم که اگر پدرم می بود...

مرگ محسن را خوب تحمل کردم چه اولین سالی بود که از خدا عافیت خواسته بودم. شاید عافیت در همین مرگ نهفته بود. نمی دانم!

سخت تر از مرگ محسن وقایعی بود که بعدها رخ داد و من با ایمان اندکم آن کردم که ضمن دفاع از ... ، او را خوش آید. نمی دانم تا چه حد کارم درست بوده اما امیدوارم طریق مستقیم رفته باشم.)

.

.

.

معنی این دلتنگی را اما نمی دانم چیست؟

شاید دلم کوچک شده...

یا ...

هر چه هست دوستش ندارم.

من این آفرین دلتنگ را دوست ندارم.

همان آفرینی را دوست دارم که دلش دریایی بود. شاد بود. دلخوش بود به خدایش...

گاهی سجاده اش را پهن می کرد و با دلخوشی سر به آسمان می سایید و با خدایش نجوا می کرد و ...

ناشکری نمی کنم. بالعکس خودش خوب می داند که فدر داشته هایم را می دانم اما آن وسطها چیزی می لنگد.

دلم می خواهد آن قدر خودش را لابه لای حواددث و رخدادها مخفی نکند. من نادان زمینی از کجا بدانم صلاحم را...

اصلا آن بالا نشسته و توقع دارد من مانند مورچه ریزی در دالان های تاریک زیر یک سنگ سیاه راه خودم را خوب پیدا کنم.

.

.

.

ای خدا!

من! آفرین بنده ناتوان و نادان تو اصلا نمی داند از تو که خدایش هستی چه بخواهد؟

نه که نداند! می داند چه بخواهد اما می ترسد به صلاحش نباشد.

اصلا تو که خدایی و خدایی کردن می دانی و می توانی. بیا و نشانه ای برای من بفرست.

ها! چیز زیادی خواسته ام؟ یک نشانه اما در حد فهم من. 

با تو که رو دروایسی ندارم خدا! دلم می خواهد با یک نشانه هر چند کوچک قفل دلم را بگشایی و خانه کوچک شده دلم را ژرفا بخشی. خواسته بزرگی نیست برای تو که خدایی آن چنان بزرگ که دور از دسترس شده ای.

دلم می خواهد نشان دهی که هستی مثل آن قبل ترها که آن قدر دور و بالا حست نمی کردم بیا و نشان ده که کنارم هستی. می دانم که هستی اما دوست دارم حست کنم.

بالاغیرتا نشانه ات را با خوشی بفرست. خوب می دانی چقدر دلتنگ و ناتوان شده ام. لطفا خانه دلم را به شادی پرنور کن.

مطمئنم برای خدایی به بزرگی تو خواسته بسیار کوچکیست.

منتظر نشانه ات هستم.




سخنی با خوانندگان: آن چه نوشته ام حرف دلم بود. خودسانسوری در آن نبود. بی آن که بدانید بر دل نازک من چه رفته است، ننویسید که ناشکری می کنی و کم صبری... .

بنویسید با این دلتنگی چه کنم.


نظرات 23 + ارسال نظر
رضوان چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:15 ب.ظ http://dokhtar0irooni.blogfa.com/

سلام
طاعاتتون قبول
مدتیه که میخونمتون اما خاموش.
از فوت برادرتون بسیار متاثر شدم و واقعا حق دارین که حالتون اینطور باشه.
انشاله به حق صاحب این شب عزیز خدا کمک کنه و دلتون همون بشه که میخواین.اون مرز بشکنه و با خدا اونور که دلتون میخواد خلوت کنید.
التماس دعا

قبول حق!
از آشنایتون خوشحالم.
آمین.
حاجاتتون روا!

پرنده گولو چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:17 ب.ظ

مهربونم تو خیلی هم خوب کنار اومده ای
مسئه ای که پیش اومد کم چیزی نبود
و تو سربلند اومدی بیرون
ولی مگر میشه توی زندگی یه زلزله ای اینجوری پیش بیاد و سریع سر یک سال ادم قد راست کنه؟
گلم تو جلوی خدا خوب بنده ای هستی، به حکمتش راضی هستی
منتها رفتار اطرافیان بی انصاف باعث شده خستگی این مصیبت به دلت بمونه
کمی صبر کن
تو خدا رو داری و بحمدالله اون حواسش خیلی بهت هست
به این فکر کن که شاید نمیخواد روزه بگیری که تن عزیزت رنجور نشه
خدا به زبانهای مختلف با ما حرف میزنه

شاید!
ممنون از همدردیتون!

مهدیس چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:18 ب.ظ http://meslemaah.persianblog.ir

من به صبر و ایمان شما قبطه میخورم و عاجزم ازینکه بگم چه کنید برای رفع دلتنگی ولی فکر کنم آغوش خدا برای شما تنها راه رفع دلتنگی باشه.

صبر شاید اما ایمانم نه آن چنان که فکر می کنید.ان شاءالله!

آلما چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:25 ب.ظ

دل منم تنگه
ولی دل تنگی من کجا و مال شما کجا
اتفاقا به نظرم شما خیلی هم صبوری
پس وقتی میگی دلم تنگه ببین چقدر تحت فشار بودی
امیدوارم حالت بهترشه
امیدوارم حال همه اونایی که خواسته ای دارن و دردی تو دلشونه بهتر شه

آمین.
صبرکردن آسون نیست!

نسرین چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:28 ب.ظ

امیدوارم هر چه میخوتهی خدا به تو بدهد برای من هم دعا کن

محتاجیم به دعاتون.
حاجاتتون روا!

شادی چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:50 ب.ظ http://shadi2022.persianblog.ir/

سلام .

آنچه ازدل برآیدلاجرم بردل نشیند بانو .

توکل به خودش بازهم معجزه خواهدکرد .

ان شاءالله!

سهیلا چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:29 ب.ظ http://nanehadi.blogsky.com

خدایا به جلال و جبروتت قسم دل این دوست عزیز و نادیده را باز کن و دریایی. که طاقت دیدن آفرین دلتنگ را نداریم . الهی آمین

ممنونم. یه روزی میاد که همدیگه رو ببینیم. دور نیست.

مینو چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:55 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

امیدوارم دعایت قبول شود.شاید معجزه هم در را ه باشد.

خدا کند!

÷رندیک چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:31 ب.ظ http://parendik.blogfa.com

شما اب خداتون حرف زدید.من بنهده خدا چرا باید بیام و دخالت و بدتر از اون قضاوت کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
خدای آفرین زودتر اون نشانه رو بفرست تا خواهرمون مثل سابق بشهآمین


گاهی به اشتراک گذاشتن تجربه ها به بهبود حالمون کمک می کنه.

آفاق چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:35 ب.ظ http:/http://b-arghavani.blogfa.com/

درک میکنم این دلتنگی رو چرا که خودم مدتی دچارش بودم به خاطر یک سری از مسائل

امیدوارم همیشه شاد و خرم باشید.

یلدا نگار چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:52 ب.ظ http://http:/yaldanegar.persianblog.ir/

سلام عزیزم
در نوشته ات حس ناشکری نبود.
ایشالا به حق این شبهای قدر دلت ارام گیرد.

آمین

سپیده چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:22 ب.ظ

این پستت خیلی نزدیک به حرفهای من بود
مرسی واسه نوشتن این پست عزیزم

خیلی دوست دارم یه بار دیگه ببینمتون. خیلی خوب میشه اگه یه قرار بذاریم.

همنفس پنج‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:25 ق.ظ

گاهی گمان نمی کنی ولی می شود
گاهی نمی شود، که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود
برایتان در شب تقدیر بهترین تقدیرها را آرزو می کنم التماس دعا

حاجاتتون روا!
ممنونم.

soso پنج‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:40 ق.ظ

فقط می تونم تو این شبها و روزها براتون دعا کنم امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید

ممنونم از لطف و محبتتون!

سپیده جمعه 27 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:19 ب.ظ

حتما آفرین جان
منم خیلی مشتاقم تا بازم همدیگه رو ببینیم

ان شاءالله.

باران شنبه 28 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:44 ق.ظ

سلام آْرزو دارم به آرامش برسی و دلت از این تلاطم دریایی رهایی یابه غم از دست دادن عزیزان سختی کوچکی نیست ولی غم از دست دادن یک طرف حرکات ورفتار و قضاوت کردن دیگران به عوض همدردی یک طرف برای همه امکان افتادن اتفاق و حادثه بد وجود داره ولی مهم همدردی و همدلی و درک اطرافیان که آدم رو به حال خوب سوق میدند یا به بن بست و خاطری آزرده خودم پدرم رو نه ماه پیش از دست دادم و هم از خاک پدر دورم هم از تمام اعضا خانواده و برادر بزرگ و فامیلهایم کاری کردند که از مرگ پدر شرایط رو برای من و مادر و برادر دیگرم سختتر کردندبا درک نکردن و بجا نیاوردن خیلی از حداقل ها چون پدرم شش سال الزایمر داشت مانند آدمی که وجود نداره با عزیز ما رفتار کردند البته بیشترین تلخی آن قبل از فوت و در بستر مرگ بود وبا یک گلگی ما در مراسم های بعدی تلافی های دیگری کردند هنوز من پراز غمم هنوز من پراز دردممن دارم به سال پدرم نزدیک میشوم و منتظر شگنجه های بعدیم برای حال منم دعا کنید

تسلیت میگم عزیزم! خدا بهتون صبر بده.
می دونم هنوز داغ دلتون تازه است. نه ماه زمان خیلی کمیه! هر چند سالها هم که بگذره فرقی نمی کنه. داغ داغه! مخصوصا پدر...
خدا بهتون صبر بده و عزیزتونو غرق رحمت کنه.
سعی کنید به رفتار دیگران زیاد دقت نکنید. تو همه فامیل ها از این موارد هست. اصلا به رفتارشون فکر نکنید. چون نمی تونید طرز فکر اونها رو عوض کنید.
برای آرامش خوذتون و شادی روح پدرتون قرآن بخونید. خیلی شما رو آروم می کنه. خدا بهتون صبر بده.

توت فرنگی شنبه 28 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:00 ب.ظ http://setayeshgar58.blogfa.com/

آفرین جان ارتباط با خدا فقط تو پهن کرده سجاده خلاصه نمیشه ،یک لحظه تو روز به قدر یک ثانیه که تو ذهنت یادش بگذره همون ارزش داره و خودش متوجه میشه ، نگران نباش که بنده بدی بودی، خدا اگر خداست همیشه شرایط بنده هاشو درک میکنه و ضعفهایی که ناشی از بدن مادیشونه رو لحاظ میکنه

اون ضعف ناشی از بدن مادی رو خیلی خوشمان آمد.
درست زدید وسط خال!
یعنی خدا همچین لطفی هم می کنه.
ای خدا!

سارا شنبه 28 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:55 ب.ظ http://biadonyabesazim.blogfa.com

به این باید فکر کرد که "اون روز"ی که از این روزها خیلی فاصله می گیریم و آرومتر میشیم، بالاخره فرا خواهد رسید و وقتی به پشت سر نگاه می کنیم، باورمون نمیشه که چقدر دلتنگ بودیم و درد داشتیم. و اگر می دونستیم که بالاخره اون روزها سخت می گذرند، شاید کمتر دلمون خالی میشد. ... و خدا بارها میگه که "اون روز"، بالاخره فرا خواهد رسید.

وقتی پازل درست میکنم، به هیچی فکر نمی کنم. یعنی آدم غرقش میشه.

دلم میخواد اون روز خیلی زود برسه!

برای تو یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:23 ب.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

سلام خانومی
از خدای بزرگ می خواهم که بهت ارامش بده و انشالله همان نشانه ای رو که می خواهی ببینی
برای خودت و خانواده عزیزت هم سلامت و شادی از درگاهش خواستارم

آمین.
منم برای شما بهترین ها رو آرزو می کنم.

سردرگم58 یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:45 ب.ظ http://sogol613.persianblog.ir/

امیدوارم دل تنگت دوباره شادباشه وآروم واسه منم دوباره شادی بخواه وآرامش

وسطای جوشن کبیر خیلی یلدتون بودم.

زالزالک یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:50 ب.ظ http://zalzalack.blogfa.com/

سلام.
من فقط میتونم بگم میفهمتت. این فهمیدن خیلی سخته. امیدوارم خدا خودش دلت رو آروم کنه.

قربون دل مهربونت. ممنون.
خدا به شما هم آرامش بده

بانوی ماه چهارشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:16 ق.ظ http://mid-day-moon.blogsky.com

چقدر خوب شد گفتید و اینها رو نوشتید
به امید آرامش شما

نادم پنج‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:14 ق.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

در این روزهای پر تپش و پر التهاب، هر ثانیه انگار قلبی است در سینه ساعت... که می تپد به شوق دیدن تو!

ضربانی اگر هست-آری- به شوق با تو بودن است!

لحظه ای که شوقی برای تپش ندارد، مرده است انگار بدون تو!

زمانی که تمام لحظه ها-بدون تو- بمیرند، نه تنها لحظه ای، ساعتی، روزی و شاید سالی مرده... بلکه انسانی مرده است!!!

انسانی که تمام هستی اش را گره زده به بودن تو... به عشق تو...

آری! زنی هست که تمام هستی اش را گره زده به بودن تو...

زنی که در هوای عاشقی، تو را نفس می کشد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد