آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

عمر گران می گذرد...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سفره حضرت فاطمه (س)

پریشب خواب عجیبی دیدم.

در مکانی دور از سرزمین روسیه بانوانی را دیدم که سفره ای از جنس ساتن و به رنگ سپید گسترانیده بوده و روی آن طبق های شیرینی نهاده بودند.

می گفتند این سفره متعلق به حضرت فاطمه (س) است که آنان فاطیما می نامیدندش. در خواب به من القا می شد که این بانوی گرامی بسیار حاجت می دهد. اینان که مسلمان نیستند، چنین دست به دامانش می شوند و بهره می برند، تو که مسلمانی چرا فیضی نمی بری؟






پی نوشت: کسی در این باره چیزی شنیده است؟ کسی می تواند خوابم را تعبیر کند؟

روزی تو آرزوی من بودی

پانزده ساله شدی دخترکم!

یادم نمی رود روزهایی را که حسرت نداشتنت غمگینم نموده بود...

و امروز که قامتی بلندتر از من داری...

تو را به دستان مهربان خداوند می سپارم و سپاس می گذارم بابت داشتنت.

آرزویی بودی که خیلی زودتر از آن چه تصور می کردم، خداوند به هدیه ای تبدیل نموده و در آغوشم نهاد!

پانزده سالگی ات فرخنده!




آغوش امن خدا

اعتراف می کنم با این که بر خلاف خیلی از شماها آپارتمان نشینی را خیلی دوست دارم اما هر از چند گاهی خوابیدن زیر آسمان پرستاره مرا به وجد می آورد.

زندگی در حاشیه کویر فارغ از جبر اجباری تحمل گرمای طاقت فرسای تابستان های طولانی و کشدار، زیبایی های زیادی نیز دارد. و آسمان پرستاره شب یکی از هزاران است.

نه تنها روزها که شب ها هم احساس می کنی آسمان به زمین نزدیک تر است. پولک های نقره ای پیراهن شب چنان درخشانند که انگار می توانی دست دراز کنی و بچینیشان!

اصلا انگار خدا هم به تو نزدیک تر است. می پنداری دست هایش را باز کرده و تو را در آغوشش جای داده است و تو مثل کودکی  که با خیال آسوده در آغوش مادرش لمیده، در آغوش خود خدا لم می دهی و حس تعلق خاطر و امنتیی ناب را تجربه می کنی و چه از این بهتر و گواراتر...

برگشته ام با حس ناب اطمینان و توکل...

نا گفته های زیادی دارم. بماند برای وقتی دیگر!





پی نوشت: عید خوبی بود و دیدارهای خوب تری که تازه گشت. 


یا الله ...




اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ

خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور

اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ

خدایا دارا کن هر نداری را 

 اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ

خدایا سیر کن هر گرسنه ای را 

 اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ

خدایا بپوشان هر برهنه را

اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ

خدایا ادا کن قرض هر قرضداری را 

 اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ

خدایا بگشا اندوه هر غمزده را 

 اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ

خدایا به وطن بازگردان هر دور از وطنی را 

 اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ

خدایا آزاد کن هر اسیری را

 اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ 

 خدایا اصلاح کن هر فسادی را از کار مسلمین

اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ

 خدایا درمان کن هر بیماری را

اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ

 خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائی خود 

 اَللّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ

خدایا بدی حال ما را بخوبی حال خودت مبدل کن

 اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ

 خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بی نیازمان کن از نداری 

 اِنَّکَ عَلی کُلِّشَیءٍ قَدیرٌ

که راستی تو بر هر چیز توانائی.