آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

سال نکو

40بهار زندگی را پشت سر گذاشته ام، اما یادم نمی آید هیچ کدامشان چنین پربارش بوده باشند. امسال بهار بی نظیری را تجربه می کنیم. دست کم در خراسان چنین بارش های پربار بهاری، نوبر است.

امروز هم بارش رحمت الهی شامل حالمان شد. دلتان بخواهد! هوا تازه است و نسیم بسیار خنکی می وزد. 

رشته های من اما همه پنبه گشته است.از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، با همکارم قرار گذاشته بودم  برای خرید پارچه به بازار برویم.

داشتم حاضر می شدم، بیرون بروم که پیام داد: چون بارون میاد، نمی تونم بیام. ببخشید.

لباس هایم را در آوردم و نشستم پای نت اما این فکر آزارم می دهد: آیا ما کلوخیم؟




پی نوشت: 

1. دخترک امتحان دارد و گرنه بهترین همراه باسلیقه است.

2.همسر دارد به کوب درس می خواند و گرنه صبورترین است در خرید.

3.دوستم هم به تهران رفته است و گرنه همراه همیشگی من بوده است.

به شدت به یک همراه باسلیقه صبور برای خرید پارچه های متعدد نیازمندم.

نگفته بودم. عروسی سه تن از خواهرزاده ها و برادرزاده همسر در راه است.



نظرات 1 + ارسال نظر
یلدا نگار شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 02:02 ب.ظ http://yaldanegar.persianblog.ir

سلام عزیزم.چه خوب دوباره مینویسی.بارش باران خیلی خوبه.خدا رو شکر.عزیزم وقتی همراهی دسترس نبود تنها میرفتی.منم همیشه با کسی میروم.اما گاهی اوقاتم تنها میرم

من خرید رفتن دونفره رو بیشتر دوست دارم. چون از نظران همراهم هم استفاده می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد