آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

چکدرمه با پلوی قرمز شفته یکیست وقتی مهم مهربانی پدرهاست!

چکدرمه غذای سنتی ترکمن هاست. خیلی سالها پیش ( حتی قبل از آن که من به دنیا بیایم)، پدرم گذارش به ترکمن صحرا افتاده و خیلی اتفاقی میهمان خانواده ای میهمان نواز شده که بر سر سفره پربرکتشان چکدرمه نهاده و از میهماناشان پذیرایی کرده بودند. پدرم بارها خاطره اش را برایمان تعریف کرده بود و البته ما را در لذت چشیدن طعم چکدرمه، شریک نموده بود؛ آن هم بر سر سفره خودمان و با دست پخت خوش مزه خودش. حتی فرزندانم هم این خاطره را شنیده و طعم چکدرمه دست پخت پدربزرگشان را تجربه کرده اند.

و اما آن چه مرا یاد دست پخت پدر و مهربانی های بی دریغش انداخت، این پست گولوی نازنین بود.

گاهی یک پست به ظاهر ساده، چنان دلتنگت می کند که اشک از چشمانت سرازیر می شود و در حسرت مهربانی دست نیافتنی پدر می سوزی اما دیری نمی پاید که گولوی نازنینت، پی به دلتنگی ات می برد و از همان راه دور قلبت را به میزبانی مهر بی مثالش فرا می خواند و آبی می شود بر آتش دلتنگی ات با این کامنت پر مهرش.

آزی جان! این خاصیت دنیای مجازیست که قلب ها را به هم نزدیکتر می کند و دوستی هایی می آفریند بی نظیر.


خدایا به خاطر همه دوستان عزیزی که به من هدیه دادی، سپاس!

این پست هدیه ایست به گولوی عزیز مهربان و آن کامنت پرمهر را هم خودم به این پست انتقال دادم تا برای همیشه یادم بماند که چه دوستان مهربانی دارم.

دعا می کنم مادر عزیزتان به سلامتی از سفر برگردند و بار دیگر دور هم پلو قرمز دست پخت پدر مهربانتان را نوش جان فرمایید. آمین

نظرات 13 + ارسال نظر
پرنده گولو چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:01 ب.ظ

جان دلم آفرین
ای جان دلم
بیا بغلم
بیا موهاتو ناز کنم
درسته که غم نبودن بابا رو درک نمیکنم ولی غم رو که درک میکنم.
خودم برات پلو شفته میپزم قابلمه قبلمه.
ولی قربونت برم که تو هوس بابا کردهای.همان بابا که خیلی وقتها حرصمان میداد.خیلی وقتها لج می کردیم باهاش.
قربانت بروم که تو بابائی امروز شده ای نور دو چشم.
برایت دعا خواندم فوت کردم سمت وبلاگت.

مهربانو چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:50 ب.ظ http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

منم یه بار مامانم نبود بابام قورمه سبزی گذاشت خوردیم انقدر خوشم اومد که نگو...یاد اون افتادم!

خدا سایه در و مادرتون رو بر سرت نگه داره بانوی مهربان

پرنده گولو چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:14 ب.ظ

پس قرمزپلو همون چکدرمه است.
جای پدرت توی بهشت امن باشه.یه سری مون دلتنگ باباهای قرمزپلوپزمون هستیم. حتمن یه سری بابا هم هستن دلتنگ بچه های قرمزپلوخورشون ان.
حتمن بابای تو داره یه جایی اون ته مه های باغهای بهشت دیگ قرمزپلو رو بار میذاره واسه همه بچه هاو نوه هایی که زودتر از بابا ماماناشون اومده اند بهشت...
جاشون امنه.و خب دلتنگی خیلی غمگینه.میدونم عزیزم.
می دونم خیال چکدرمه هرگز عطر واقعی شو نداره.ولی به اون همه بچه ی پلوخور بهشت که فکر میکنم با خودم میگم "خداجون جای بابای آفرین رو خوب نگه دار"

ممنونم گولوجان! خیلی مهربونی نمی تونم حسمو از خوندن کامنتهات بیان کنم

پرنده گولو چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:15 ب.ظ

آفرین
ازت تشکر میکنم.به تمام زبانهایی که بلدم و هنوز بلد نیستم ازت تشکر میکنم.

ممنونم دستان پرمهرت را می بوسم و برایت زیر سایه باعزت و پرخیر و برکت پدر و مادرت آرزوی سرسبزی و خرمی می کنم
( چرا این جا آیکون آغوش نداره!)

heti چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:52 ب.ظ http://khalehhetiking.persianblog.ir/

این پست پر از حسهای خوب وپر از دوستی ومهربانی بود .ارومم کرد .

سبز و خرم باشی دوست مهربانم!

آفاق چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:18 ب.ظ http://b-arghavani.blogfa.com


تعریف چکدرمه رو شنیدم اما نخوردم

شنیدن کی بود مانند خوردن!

.آزی. چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:08 ب.ظ http://rouzhayerangi.blogfa.com/

آفرین ِ عزیزم
چیزی نمی تونم بگم. جز اینکه خدا رو شکر میکنم که دوستای مجازی بی نظیری دارم. بزرگ ترین زیبایی این دوستیها بری من اینه که هر روز ما شنوا و مرهم درد یکی از دوستامون هستیم. یا شنونده یه خبر خوب در مورد همدیگه. و این اتفاق اینجا رو تبدیل به دنیای حقیقی کرده. بی نهایت دوست دارم این حسی که اینجا بین ماها جریان داره. اینکه حتی اگه برای من یه کامنت گل بذاری یه دنیا برام ارزش داره و می فهممش.
والبته الان به خاطر بیتا حالم خیلی بده.

فرمایشتون متینه!
بیتا زن قوی و محکمیه. براش آرزوی خیر و برکت می کنم.

عسل چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:21 ب.ظ http://injamadresenist.persianblog.ir/

عزیز دلم چقدر دلم درد می آید وقتی دلت تنگ محبت پدر میشود و میدانم حق هم داری که دلتنگ شوی ...

ببخشید ناراحتت کردم

سهیلا چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:53 ب.ظ http://nanehadi.blogfa.com/

چکدرمه با بوی عشق

یلدا نگار چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:50 ب.ظ http://Yaldanegar.persianblog.ir/

سلام افرین جان،چقدر عشقت به پدر قشنگه،یه عشق واقعی واقعیه،افرین بر تو...

ممنونم. کاش زنده بود و می تونستم بیشتر به خودش هم بگم.
شماها که سایه پدر روی سرتون هست، قدر بدانید

amine پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:35 ق.ظ http://sarzamineman1.blogsky.com/

ای افرین بانو.. گفتی چکدرمه کردی کبابم... من دانشجوی گرگان بودم... هم اتاقی من تا زمانیکه خوابگاه بودم هرروز بلا استثنا چکدرمه می پخت... دیگه روم به دیفال گلاب به روت چکدرمه که می دیدیم انگار..
اما...
الان که اون روزا تموم شده تا یک جایی اسم چکدرمه میاد کلی شاد میشم.

بله. هر اون زمان شما از خوردن چکدرمه اشباع شده بودید اما خداییش خیلی خوش مزه است.

آیدا پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:34 ب.ظ http://1002shab.blogfa.com/

نمی دونم چه بنویسم. حسی که بعد از خوندن این پست دارم قابل گفتن نیست. روح پدرتون شاد باشه و حق داری آفرین بانو حق داری که دلتنگش بشوی.

الان ولی دلتنگ نیستم. همین یه ساعت پیش خوابشون دیدم.

ترنج...ام جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:08 ب.ظ

حتما حتما روحشون قین رحمت الهی و دعاشون همراهتون هست افرین جون ....
راستی منم چکدرمه رو یه بار از روی کتاب مستطاب اشپزی پختم بسکه به ترگمنی ها ارادت پیدا کردهبودم.....

ممنونم عزیزم! خدا رفتگان شما را هم رحمت کنه. روحشون شاد.آمین
کاش هر کدوممون از هر قومی که هستیم غذاهای سنتی رو آموزش بدیم.
اینطوری خیلی از همدیگه یاد می گیریم.. من امروز دوباره شیرینی پختم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد