آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

مبادی آداب

خانمی داخل تالار با خانمهایی که دوطرف من نشسته بودند، گرم احوالپرسی کرده و به قول دخترم، خیلی تابلو ما را جا زده و اعتنا ننموده اند!

پس از پایان مراسم، جلوی در تالار، همین خانم وقتی می بیند همسرش جلو آمده و و با ما گرم گرفته است، جلو آمده و گرم تر از همسرش احوالپرسی نموده و اصرار می کند ادامه شب را در منزل ایشان سپری کنیم.

محترمانه تشکر می کنم و لبخندی ملیح می زنم. مطمئنم در عمق چشمانم خوانده است:اشتباه گرفته ای!