آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

زیارت

جایتان خالی! دست خانواده را گرفتم و بردم حرم. هر چه گفتند: شلوغ است؛ گوش ندادم و گفتم ما هم قطره ای از دریا!

و شلوغ هم بود اما آنقدر ایستادیم تا خلوت شد. بعد داخل صحن جمهوری نشستیم و قرآن خواندیم و دعا کردیم و ...

به یاد همه بودم ...

جایتان خالی!