اعتراف می کنم سر شب با پالتو بیرون رفتم. البته به اصرار دخترم که از کلاس زبان برگشته بود و به قول خودش سرما تا عمق استخوانهایش نفوذ کرده بود.
پالتو را از کاورش درآورد و مجبورم کرد بپوشمش.
از کلاس که بر می گشتم، خیلی ها را دیدم که لباس گرم و کت و پالتو برتن دارند.
سرما آمد به همین آسانی. هفته پیش کولر روشن می کردیم و حال از سرما برخود می لرزیم.
پی نوشت:
1- دست خالی را در جیب پالتو فرو بردم و پر بیرون آوردم. اسکناس هایی که از اسفند ماه گذشته در جیبم مانده بود، مرا یاد هتی انداخت...
راستی! هتی به اتفاق همسرش به شیراز منتقل شده و سخت، سرگرم سرو کله زدن با کودکان دبستانیست.
2- عزیزانی که قصر سفر به مشهد دارند، حتما لباس گرم با خود بردارند.
3- از همین حالا تا اردیبهشت بر خود می لرزم اما سرما را دوست تر می دارم از گرمایی که به سختی می توان تحملش کرد.