آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

افسوس

بی شک دنیا هنوز پر است از آدم های مهربان به اندازه گیاهان روی کره زمین اما آدم های خیلی مهربان خیلی کمند شاید به اندازه گل های سرخ روی این زمین خاکی...

آخر هفته عزیز بسیار مهربانی را از دست دادیم. عزیزی که هر چند پرکشیدنش زود بود اما از رفتنش کمتر ناراحتم چه تقدیر الهی است و یقینا روحش اکنون جایگاه بهتری دارد؛ دلم برای بازماندگان می سوزد که گوهر گرانقدری را از دست داده اند.

دایی مهربان همسر همین پنج شنبه بعد از نماز صبح سکته کرده و ساعتی پس از رسیدن اورژانس و انتقال به بیمارستان دار فانی را وداع گفت.

حیف و صد حیف که چنین مهربانی از میان فامیل رخت بر بست. مهربان، مهربان، مهربان...

ساده و صمیمی، باصفا و محجوب...

سالی یک بار بیشتر به خانه اش نمی رفتیم اما آن قدر خوشحال می شد که شرمنده می شدیم و مقید بود که حتما بازدیدش را پس دهد و شادمانت کند.

هیچ گاه سخن تلخ یا نادرستی از او نشنیدم. فقط مهربانی و مهربانی و مهربانی...

مرگ زیبایی هم داشت. راحت و آسوده. نه دردی و نه تبی و نه زحمتی برای دیگری...

حیف که آدم های بسیار مهربان از میانمان می روند. 

حیف که از عطر وجودشان بی بهره ایم.

حال مانده ایم و یک دنیا افسوس و تلخی نبودنش ...

.

.

.

آهای خدا حواست باشد! سایه مهربانان را از ما می گیری، زخم تیغ کاکتوس ها را به چه مرهم نهیم؟



پی نوشت: زیباست مهربانی کنیم و برای شادی روح مهربانش فاتحه ای هدیه فرستیم.

مهر مهربانان را سپاس!