آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

افاده ایها

می خواستم حس و حال خودم در یک عصر دلگیر تابستانی را بنویسم اما با دیدن پست شماره 721 اردیبهشتی کمی تا قسمتی از آن حس عجیب و غریب از بین رفت.

اما اصل ماجرا:

سریال قصه های جزیره را که حتما یادتان هست. دختر برادر هتی... اسمش چی بود؟

اصلا یادم نیامد...

آن قسمتی که برایش نامه ای نوشته شد که در نوزادی، پرستار او را با نوزاد خانواده دیگری عوض کرده بود، را خیلی دوست داشتم.

آهان! یادم آمد اسمش فلسیتی بود.

امروز هم با خواندن پست ذکر شده، دلم خنک شد.

وقتی فهمیدم آن جولیا پندلتون افاده ای آویزان برادر سالی بوده اما برادر سالی به او اعتنایی نمی کرده است...

خیلی بدجنسم؟ نه از افاده ای ها خوشم نمیاد.

لطفا تجربیات مشترک خود را بنویسید.



پی نوشت: حتما روزی درباره آن حس عجیب خواهم نوشت...

نظرات 17 + ارسال نظر
گوهر بلاگ دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:46 ب.ظ http://goharblog.ir

با سلام خوبی امیدواروم که خوب باشی یه خبر جدید یه سرویس دهنده خوب و شیک و سبک به نام گوهر بلاگ اومده که هزاران امکان خوب را به کابرانش میده اونم رایگان پس گوش کنید امکانات اینه( نظر سنجی حرفه ای - خبر نامه-امار گیر- وبلاگ گروهی- کسب در امد- انقال مطالب از وبلاگی به وبلاگ دیگر- نبود تبلیغات- بار گذاری سریع و اسان-ادرس اینترنتی کوتاه- اخرین نظرات- افزودن کد- افزودن قالب با نام خودتان- ایجاد چند نویسنده- تغییر رمز عبور- اموزش کل وبلاگ نویسی-قالب های ساده وشیک-)و هزاران امکان جدید که با ثبت نام در گوهر بلاگ می توانید به انها دست یابید و هر ماه مسابقه ویژه گوهر بلاگ با جوایز ویژه پس معطل چی هستید بشتابید ادرس سایت www.goharblog.ir

آیدا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:48 ب.ظ http://1002shab.blogfa.com/

کتابش رو نخونده بودی؟ کتابش خیلی جالب تر از کارتونش ئه. تازه یه کتاب دیگه هم بعدش هست که نامه های سالی به جودی ئه.

چرا کتابشو وقتی راهنمایی بودم خوندم ولی فیلم شاخ و بال بیشتری داده شده.

تینا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:56 ب.ظ http://tinak.blogfa.com

خوشحالم که حال و هواتون عوض شد

قربان محبتت!

سهیلا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:06 ب.ظ http://nanehadi.blogfa.com/

منم اون قسمتو دیدم . دلمم خنک شد

مثل اینکه فقط من نیستم که از فیس و افاده بیزارم.

بازیگوش دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:07 ب.ظ /http://bazigooshi7.persianblog.ir/

اوه ارهههههههههه فیلیسیتی رو یادمه و اون قسمتش و اصن من عاااااااااااااشق اون سریال بودم . داستان گاس و عشق ناکامشون و ...
اخیییییییی اصل پست رو ول کردم نه؟

خب هر کسی بیشتر چیزی که بهش توجه داشته یادش میاد.

.آزی. دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:44 ب.ظ http://rouzhayerangi.blogfa.com/

تو ذهنم داستان آن شرلی میاد. یادم نیست اسم اون دختره که دوست "آن" بود و همش می خواست اون پسره ( گاسپایک بود آیا؟؟) رو از علاقمند بودن به "آن" منصرف کنه.

این طور آدما تو دنیای واقعی هم خیلی زیادن متاسفانه.

نه گاسپایک تو قصه های جزیره بود.
فقط یه شمای کلی از این سریالها تو ذهنمه. جزئیاتش یادم نمیاد.

heti دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:47 ب.ظ http://khalehhetiking.persianblog.ir/

جولیا اگر افاده ایی بود به خاطر جو خونواده ش بود .فیلیستی رو می گی ؟من عاشق این سریالم وحاضرم باز هم نگاهش کنم .ادا واصول فیلسیتی زیاد بود .

حدس می زدم شما این سریالو دوست داشته باشید. منم قصه های جزیره و پزشک دهکده رو خیلی دوست داشتم.

پریسا سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ق.ظ http://rozanehayeman91.blogsky.com/

سلام افرین بانو.
گفتم تا یادمه بهت بگم.
دیشب بعد از نماز مغرب و عشاء و بعد از خواندن قران سفارشی توسط من و مامانم و خواهرم دعا شدی.
اصلا یادم نبود سوره واقعه رو خوشحالم دوست خوبی مثل تو دارم یادم انداختی منم به مامانم و خواهرم گفتم.
و دیشب کلی برات دعا کردیم. انشااله هرچی از خدا میخوای بهت بده دختر خوب.

قربان لطف و صفاتون بانو! خیلی محبت فرمودید .
از طرف من از مامان و خواهرتون هم تشکر کنید.
ان شاءالله حاجت روا شوید.

ماریا سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:42 ق.ظ http://www.rainyandsunny.blogsky.com

منم از افاده ایها متنفرم

افاده دیدن از دوست = کاهش و کات کردن رابطه

مانا( آش شله قلم کار) سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:49 ق.ظ http://sooratakam.persianblog.ir

قصه های جزیره از زیباترین سریالهایی هستش که من دیدم . حاضرم بارها ببینمش . ممنون که یادم انداختی

خواهش می کنم.

شیوادالان بهشت سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:34 ق.ظ

همه افاده ای ها دماغ خود را بالا میګیرند مثل جولیا با دماغ نوک تیزش

درسته!
چرا بلاگ اسکای این آیکونها رو برداشت. آدم نمی تونه احساسشو نشون بده

مارال و آلنی سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:51 ق.ظ http://maraloalni.blogfa.com

من جودی آبت رو بعدش هم بارها دیدم من هم خیلی بدم میومد از جولیا.

من هنوز هم می بینمش.

بانو سرن (خاکستر و بانو) سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:20 ب.ظ http://banooseren.blogfa.com/

منم این سریال رو خیلی دوست داشتم عمه هتی، الیویا و شوهر ساده اش،کلا از خانواده کینگ خوشم می اومد.

من از مکالماتشون و البته روراستی و صداقتشون خیلی خوشم می اومد. فکر کن هتی به برادرش می گفت: الک کینگ. همدیگه رو با اسم و فامیل صدا می کردند.

aghaye khone سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:42 ب.ظ http://meandgoldoonekhanom.mihanblog.com/

از این حقه‌ها زیاد به ما زده شده تو سانسور و دستکاری داستان‌ها.
منم تو عالم بچگی از جولیا پندلتون خیلی بدم میومد!

راستی در مورد کامنت دوستمون .آزی. باید بگم دوست صمیمی آنه شرلی، دیانا باری بود و اسم پسری که بچه‌زرنگ کلاس بود و آنه عاشقش می‌شد هم گیلبرت بلایت.
نهایتاً تو داستان سوم آنه و گیلبرت دوباره همو میبینن و کدورتهای گذشته رو دور میریزن و تو کتاب پنج با هم ازدواج میکنن.

چه خوب یادتونه. من فقط کلیاتو یادم میاد...

بهناز سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:22 ب.ظ http://thornbirds.persianblog.ir/

حتی تو کتابش هم کلی سانسوری داره. بعد فکر میکنم از بچگی ایقدر بهمون دروغ گفتن دلم میسوزه. بیشتر از همه هم سر دوقلوهای افسانه ایی بهم برخورد

تمام این گونه روابط و رقص و آواز و .. رو سانسور کردند تمام شعرهای زیبا رو.
فکر کن برای بچه ها هم حروم بود؟

خانم اردیبهشتی سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:15 ب.ظ http://mayfamily.blogfa.com

سلام
راستش توی متن اصلی کتاب اصلا جولیا از جیمی برادر سالی خوشش نمیاد! من خیلی خوشم نمیاد توی متن اصلی داستان تا این حد دست ببرند! این جودیه زیادی جیغ جیغو و ناراحت و ناامیده! جودی حقیقی سرشار از حس زندگیه!

خوندن کتاب لذت دیگه ای داره. کمتر فیلمی می بینیم که به متن اصلی وفادار مونده باشه.
وقتی فیلم برباد رفته رو دیدم برام زیبا بود اما کتایبش چیز دیگه ای بود.

کیانادخترشهریوری چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:27 ق.ظ

من عاشق قصه های جزیره بودم و جودی ابوت عزیزم

و وقتی که خودمونو جای قهرمان قصه می ذاشتیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد