آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

یا حسین

روزهای اولی که محسن رفته بود، ذکر لبم یا حسین شده بود...

بعد از 5 ماه و 11 روز، هنوز هم...

هر لحظه که یادش می افتم، ذکر یا حسین بر لبم جاری می شود...

و آرام می شوم...






آن چه مهم است

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نزدیک تر از رگ گردن

باز هم یک 33 ساله ی تپل بذله گو...

مهربانوی عزیزم! چگونه تسلیتت دهم و دعوتت کنم به صبر، وقتی حجم سنگین اندوهت را می دانم که خود نیز چشیده ام...

کلمات قدرت آن را ندارند که انتقال دهنده همدردی من باشند. فقط از خدا برای روح آن عزیز به آرامش رسیده، رحمت و برای همه بازماندگان صبر می طلبم.

خدایش بیامرزد.






وقتی گرسنگی بر منطق غلبه می کند

معلم: چرا در کوچه ها و خیابان ها درخت می کارند؟

دانش آموز: برای این که دانش آموان گرسنه ای که از خیابان می گذرند از آن درخت ها میوه بچینند و بخورند.

معلم:

دانش آموز: