آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

دلا خو کن به تنهایی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روزهایی که بر من می رود

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این نیز بگذرد...

این روزها کار خاصی نمی کنم. نوعی سکون و رخوت مرا در خود گرفته است که نه آرامش در کنار خانواده نه دیدار دوستان و خرید با آن ها و نه هیچ چیز دیگری نتوانسته مرا از دام آن برهاند.

اوقات خوبی در روزهای گذشته پشت سر گذاشته ام و بسیاری از لحظات خوشش را در قاب دوربینم هم ثبت کرده ام اما این رخوت و سکون سنگین امان نمی دهد که از آن ها بنویسم...

نمی دانم چه چیزی حال مرا خوب خواهد کرد اما امیدوارم که هر چه زودتر رخ دهد آن چه باید...