آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

نازخاتون

من در اشپزخانه در حال سرخ کردن و کباب کردن مقدار زیادی بادمجان: راستی! اگر دوست دارید، نازخاتون هم درست کنم؟

همسر در هال در حال پاک کردن سبزی خوردن: نازخاتون چی بود !!!؟

دخترم در حال نگاه کردن تلویزیون: همان که آن قدر خوشمزه بود که یه هفته ای همه اش را خوردیم.


یک تجربه مخوف

هیچ وقت، هیچ وقت، هیچ وقت...

.

.

.

.

.

.

.

.


ادامه مطلب ...