همه چیز از پنج شنبه هفته پیش شروع شد.
وقتی با همسرم سری به میدان تره بار زده و وسایل ترشی خریدیم...
خرد کردن، شستن، مخلوط کردن مقدار کمی ترشی بیشتر از یک نبم روز وقت نمی گیرد اما وای به وقتی که بانوی خانه ای جوگیر شود و خیار، بادمجان، گوچه فرنگی، لوبیا سبز، کلم گل و برگ، شلغم فرنگی، کرفس، فلفل، سیر، هویج فرنگی، بامیه، زرشک، آلو و ...، آن هم به مقدار فراوان بخرد.
خانمی که شما باشید. از ساعت 3 روز پنج شنبه تا آخرین لحظات روز دوشنبه مشغول تهیه ترشی و شوری بودم. از ترشی مخلوط و لیته گرفته تا خیار شور و سالاد زمستانی و ترشی بامیه و لیمو و ...
از آن گذشته بادمجان و لوبیا سبز و بامیه هم فریز کرده ام.
ظهر روز سه شنبه که از مدرسه برگشتم، در حالی که از شدت کم خوابی و خستگی رو به بیهوشی بودم، اعلام کردم که امروز فقط می خواهم بخوابم و متوجه نشدم کی خوابم برد و چگونه سه ساعت سپری شد اما وقتی با سردرد و گرفتگی بدن از خواب برخاستم، دانستم که سرماخوردگی مرا سخت در آغوش گرفته است. در همین حین جاری پیام داد و ما را برای صرف ناهار در روز عید به خانه اش دعوت نمود.
بعد از چند روز شلوغ و پرکار، شما هم که باشید، قبول می فرمایید و دعوت جاری را لبیک می گویید. سرما خوردگی کیلویی چند؟
اما دیگر باید خیلی دل خجسته ای داشته باشید که سرماخوردگی را روی کول بگیرید و عصر همراه جاری و بچه ها روانه بازار شوید و مدام نظر دهید که فلان بافت قشنگ تر است و آن یکی خوش رنگ تر و ....
پی نوشت:
اگر شما هم مثل آفرین بانو عاشق خرید باشید و به برکت همراهی جاری، کاپشن 165 هزار تومانی را 120 هزار تومان و پانچوی بافت 75 هزار تومانی را 54 هزار تومان بخرید، به سرماخوردگی محل نمی دهید، پیدا کردن پرتقال فروش هم با خودتان.