آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

وقت نشناس

با توام!

حواست به خودت، به من و دور برت باشد و اظهار وجود نکن!

همین دیروز پزشکم قبل از رفتن به آن سوی دنیا تماس گرفت و خداحافظی کرد.

بنشین سرجایت و آرام باش...

حوصله ندارم ازاین مطب به آن مطب دور بزنم و از نو پرونده پزشکی بسازم...







پی نوشت: بعد از سه سال حالا معده درد برگشته و اظهار وجود می کند.

نگران نشوید. الان خیلی بهترم.