آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

ناگهان چه زود دیر می شود

هنوز زود است سفره هفت سینم را جمع کنم.

نیمی از تعطیلات نوروز را در سفر بوده و هنوز از دیدن سفره ام سیر نشده ام.

پذیرای تعداد اندکی از میهمانان نوروزی هر ساله بوده ام.

و مهم تر از همه آن که به قدر کافی استراحت نکرده و خستگی عروسی چند روز پیش تر در تنم جا خوش کرده است.

حیف سیزده نوروز خیلی زود رسید.