آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

خودزنی بس است.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تغییر ذائقه

اعتراف می کنم تا همین چند وقت پیش لب به زیتون نمی زدم. بیچاره همسر می خرید و می خورد و تعریف می کرد و من روی در هم می کشیدم.

حالا آن قدر عاشق زیتون شده ام که به هر فروشگاهی می رسم، سراغ قفسه چاشنی ها می روم و البته فقط زیتون را انتخاب می کنم.

همین یک ساعت پیش، بار دیگر این زیتون پرورده دلخواهم را خریدم. طعمش آن قدر عالی بود که  تا الان مقدار زیادی از آن را خورده ام. از همسرم خجالت می کشم که دوباره سر ظرف زیتون بروم بس که قدیم ترها مذمتش می کردم. باز هم دلم زیتون پرورده می خواهد. 

همین جا از خانم های کدبانوی شمالی می خواهم روش تهیه این چاشنی مطبوع را به من یاد دهند. قول می دهم در اولین فرصت راز ترشی مخلوط خوش مزه ام را برملا کنم.