آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

رسم


لباس خریده ام.

برای مادر و عمه ام.

که از عزا درآورمشان...

زود گذشت...

54 روز...

و روزها که از پی هم می آیند و می روند...

دیری نخواهد پایید که سال کهنه برود و سال نو بیاید.

غم تو ای برادر اما هیچ وقت کهنه نخواهد شد و از دل بیرون نخواهد رفت...

جگرسوز است...



پی نوشت: خدایا! صبر بده.


غم مرگ برادر را برادر مرده می داند

زازالک عزیز!

چگونه تسلیتت دهم؟ چگونه همدردی کنم؟ وقتی حجم عظیم و سنگین اندوهت را می دانم.

من صورت معصومانه برادر در کفن دیده ام.

من بر ابروان مشکی و کشیده برادر آخرین بوسه را زده ام.

من معنای قد بلند برادر و نگرانی تنگی قبر را خوب می فهمم.

من رابطه روز هزارچشمان و حفظ متانت و آرامش را می دانم.

فقط حکمت اعداد 33 و 92 را نمی دانم.

.

.

.

خدایا! دوست دارم ببینمت و بپرسم ...

.

.

همدردم! فقط می توانم برایت صبر آرزو کنم.

روحش شاد و در جوار رحمت حق آرام باد! آمین

حلوا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بزرگ می شوم

دل آه برمی آورد: برایت بمیرم برادر. به حنجره نرسیده، عقل برزبان جاری می کند: خدایا رضایم به رضایت. شکر!

درد


-: الو اورژانس...

-: بله بفرمایید خانم!

-: روز اول دی نزدیک شهر شما یه تصادف رخ داد که شش نفر کشته شدند.

-: بله!

-: من خواهر راننده سمندم. می توانم با یکی از همکارانتان که در صحنه تصادف حضور داشتند، صحبت کنم؟

-: من خودم سرصحنه تصادف بودم.

-: وقتی شما به صحنه تصادف رسیدید، برادرم در چه وضعیتی بود؟

-: هرشش نفر داخل ماشین ها بودند. مسافرین سمند که ... . چرا می پرسید؟

-: گروهی از مردم علاوه بر آن که نابخردند، دانش کافی هم ندارند. شایعه کرده اند برادرم زنده بوده و از ماشین پیاده شده و وقتی وضعیت را دیده، سکته کرده است. البته همسرم در گواهی پزشک قانونی خوانده است که جراحات وارده شکستگی گردن و جمجمه و پاها بوده و بالطبع وی نمی توانسته از ماشین پیاده شود.

- : خیر خانم! مطمئن باشید ایشان نمی توانسته از ماشین پیاده شود... خدا صبرتان دهد.

- : می دانم. فقط می خواستم دل خودم مطمئن شود. آخر برادرم خیلی قوی بود...




پی نوشت: خدا به داد دل مادرانشان برسد.

روی مبل خانه ام لم داده و با شهامت شایعه را بازگو می کند. گواهی پزشک قانونی را دروغ می خواند و اصرار دارد برادرم...

این دردهاست که تحمل غم را سنگین تر می کند.

خدایا شکرت که در دم جان سپردند و درد نکشیدند.