آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

آسمون فیروزه‌ای زندگی من

خیر و صلاحم را درپرتو زرین و شکوهمند رفعت می بینم. اکنون گندمزارهای طلایی الهی رو به رویم قرار دارد و مرا به خود می خواند.

امروز برای کاری به مدرسه ای رفتم که دو سال پیش، مدت یک ماه در کلاس اول آن تدریس کرده بودم. وارد که شدم عکس و نام یکی از همکاران را بر دیوار روبه روی در ورودی دیدم که زیر عکس نوشته بود: شادروان خانم ...

خیلی جا خوردم و البته باور نمی کردم...

خنده رو بود و زیبا. سبزه و ملیح، شاد و پرانرژی...

خدا رحمتش کند.

از مدیر پرسیدم. گفت: خانم به یکباره در مدرسه سردرد شدیدی گرفته و تا او را به بیمارستان رسانده اند، دگتر گفته باید همین الان عمل شود. فقط بیمارستان امدادی وقت آزاد برای جراحی داشته و در راه بیمارستان امدادی به کما رفته و کمی بعد به رحمت حق می رود.

به همین سادگی!

بدون حتی یک نشانه!

مرگ در همین نزدیکیست در کنار ما...

و

.

.

.

.

.

.

دنیا هیچ ارزشی ندارد.






دست از طلب ندارم تا کام من برآید

... شاید بارها پیش آمده باشد که دست به دعا برداشته اید، اما آن چه را که از خدا طلب کرده اید، برآورده نشده است...

... زمانی که دعاهای شما بلافاصله به اجابت نمی رسند، معمولا به این دلیل است که شما دارید سعی می کنید، برکات الهی را که بیکران و وسیع است، محدود کنید.

به احتمال زیاد شما ناآگاهانه در نیایشهای خود چنین منظوری را رسانده اید: « خدایا! نه به اراده خود، بلکه به خواست و اراده من عمل کن. فلان آرزویم را برآورده کن. » و بنابراین دعای شما بی جواب می ماند. تا زمانی که یاد بگیرید برای خدا شرطی قایل نشوید، بلکه خالصانه تسلیم خواست و اراده او باشید و بگویید: « خدای من! تو مرا بهتر از من می شناسی و مصلحت مرا بهتر می دانی. من می دانم که موهبتی که برایم اراده می کنی، بسیار برتر و والاتر از چیزیست که حتی در تصور من بگنجد. من هم اکنون تسلیم تو هستم، خودم را به دستان مهربان تو می سپارم و متظر می مانم تا پاسخ من را به بهترین و زیباترین شیوه ای که تنها خود می دانی، بدهی. خودم را به تو و برکات و الطاف بیکرانت می سپارم تا امواج لطف سرمدی ات را به زندگی ام سرازیر سازی. »

شما می توانید مطمئن باشید که در هر شرایطی و بدون دغدغه ی این که نیاز ظاهری یا رویای دست نیافتنی شما چه باشد، اگر تنها به خود توکل کنید و همه چیز را به او بسپارید، خیر و برکتی ابدی به زندگی شما سرازیر خواهد شد.

واقعیت شگفت انگیز دیگر در مورد نیایش این است که خداوند مهربان همه دعاهای ما را به اجابت می رساند. هرگاه به نظرتان رسید که دعایی بی پاسخ مانده است، مطمئن باشید هنوز در بسته ای میان شما و آن مهربان بی همتا هست که باید گشوده شود. یادتان باشد که « همیشه طنین آرزو در قلب شما، سرانگشت مهربان خداست که بر آگاهی شما می کوبد تا در بگشایید و موهبتی عظیم را به زندگی خود دعوت کنید. »

به جای این که به محال بودن آرزوهایتان بیندیشید و آن ها را از قلبتان بیرون کنید، این عبارت را زمزمه کنید:

« من در حال دریافت چیزی هستم. اکنون خداوند هدیه ای برای من دارد و من همه ی هدایای خداوند را با جان و دل می پذیرم. خداوند اکنون سرچشمه برکتهای بیکران برای من است و من این چشمه را می نوشم! »

اگر دعاهایتان بی جواب مانده، نگاهی به درون خود بیندازید و از خداوندی که در قلبتان نشسته بخواهید تا به شما نشان دهد که چگونه این دیوار را از میان بردارید.


                                                                               از کتاب: قدرت نیایش

                                                                                 نوشته کاترین پاندر

شرط سن!

امروز دوستم به خانه ام آمد.

جایتان خالی! ساعتی با هم نشستیم و از روزهای خوش با هم بودنمان صحبت ها کردیم.

حیف! افطار جایی دعوت داشت و خیلی زود رفت. اما همان مدتی کمی هم که در کنارم بود، خیلی خوش گذشت.

........................................................................................................................................................................

آمده بود که کارهای انتقالی اش را سروسامانی دهد. یکی از شرایط موافقت با انتقالی اش، داشتن حداقل 35 سال است. دوستم من فقط 33 سال دارد.

خدا کند بتوان تبصره ای بیابد و کارش درست شود و گرنه من باید دو سال دیگر صبر کنم!




دیده نمی شوم...

از وقتی همسرم عینک مطالعه خریده است، مدام کتاب می خواند.

به قول خودش حالا از کتاب خواندن لذت می برد.

دیروز عصر عینک و کتابش را برداشت و به پارک کنار خانه رفت. یک تعارف خشک و خالی هم نکرد که تو هم همراه من بیا!

امروز هم که بیدار شدم، دیدم غیبش زده است. نه عینکش هست و نه کتابش...

کم کم باید به فکر راه چاره ای بیفتم...


به پایان رسید؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.