به گمانم هتی هم خوابش یرد.
می روم که تنهایی ام را با کلیدر پر کنم ...
دست مریزاد محمود دولت آبادی!
حیف دیر تو را شناختم.
این ماشین جدول شوی، هر شب ساعت 1 از جلوی خانه ما می گذرد...
دف می زدم چونان حرف زدن به حرم دهان....
پی نوشت: درسم را یاد که گرفتم هیچ، از بر هم شدم.
میهمان دارم
دلم هم برای دوستم خیلی تنگ شده است. حوصله هم ندارم ناز و منت بکشم. دلم اما خیلی تنگ است.
سرم خیلی شلوغ است.
همسرم هم به ولایتش رفته است.
فردا کلاس دارم و باید درس جدیدم را پس بدهم اما در این هفته یک بار هم دستم به دف نخورده است.